مجله نوجوان 72 صفحه 3

کد : 133180 | تاریخ : 17/06/1395

محمدرضا زائری سرمقاله شاید ، « خداوند » ده روز مانده تا پایان جمادی الثانی پنجمین سال بعثت در گلستان مکه چون خورشید از خانة محمد و خدیجه به آسمان سرکشید آن دم که فرشتگان قطعه ای از حریر بهشتی را با عفاف جان او می پوشیدند و آب کوثر را به لطافت تن او می شستند لبخند چشمان نازنین و نگاه عرشی آن نوزاد دریای کدام دل را بیشتر طوفانی کرد یا طوفان کدام دریایی را زودتر فرو شاند ؟ یا لبخند « فاطمه » ، چه جانی بیشتر شادمان شد ؟ آیا محمد ؟ که پس از سال ها یتیمی آن روز مهر مادر را در سیمای دختر خویش از خدیجه به یادگار می گرفت . آیا خدیجه ؟ که به عشق وصل محمد دنیا را یکباره طلاق داده بود و در آن لحظه خستگی های چهل ساله را در آسمان چشم نوزادش پر می داد ؟ آیا علی ؟ نوجوانی که شاید از پشت در آنک دل به لبخند و تسبیح نوزاد سپرد و جان در محراب لیله القدرش به عبادت نشانده بود ؟ دور نیست اگر بگوییم « خداوند » ! که محمد و علی را نیز برای او آفریده بود و آن روز ، هر چه زیبایی و نیکویی را یکجا در قامت او به جهان می فرستاد و می خواست به نشان دوستداری و بندگی او دوستداران و بندگان خویش را نشانه کند ؛ ما دوستداران و بندگان عصمت کبری را . . . .

[[page 3]]

انتهای پیام /*