مجله نوجوان 74 صفحه 3

کد : 133252 | تاریخ : 17/06/1395

روشنی ، من ، گل ، آب ! ابری نیست بادی نیست مینشینم لب حوض : گردش ماهی ها ، روشنی ، من ، گل ، آب پاکی خوشة زیست . مادرم ریحان می چیند . نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر رستگاری نزدیک : لای گل های حیاط نور در کاسة مس چه نوازش ها می ریزد . نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد . پشت لبخندی پنهان هر چیز . روزنی دارد دیوار زمان ، که از آن ، چهرة من پیداست . چیزهایی هست که نمی دانم می دانم ، سبزه ای را بکنم خواهم مرد . می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم . راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم . من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت . پرم از راه از پل از رود از موج پرم از سایة برگی در آب : چه درونم تنهاست . سهراب سپهری

[[page 3]]

انتهای پیام /*