محسن مهدوى‏نژاد، از آزادگان دفاع مقدس:

روز مرگ اسیران

ما با امام زنده بودیم و به امید امام، ایام سخت اسارت را سپرى مى‏کردیم؛ ولى پس از ارتحال امام رمقى در ما نماند تا بتوانیم این راه پر‏فراز و نشیب را ادامه بدهیم

کد : 38457 | تاریخ : 11/09/1391

یادم هست در روز 15 خرداد، اولین کارى که عراقى‏ها کردند آماده‏باش کامل بود. آنها کل سربازهایشان را از طبقه پایین به طبقه بالاى اردوگاه و بیرون اردوگاه منتقل کردند و از بین اسرا خارج کردند که اگر شورش و درگیرى شد، سربازها کشته نشوند. سپس، روزنامه‏ها را به یکى از سربازها دادند که سرباز بدبختى هم بود و کارى به کسى نداشت. او تعمیرکار اردوگاه بود (تعمیر لوله و...) و کسى با این سرباز کارى نداشت. عمداً روزنامه‏ها را به او دادند تا اگر شورشى شد کسى مثل او تلف شود.
روزنامه را که گرفتیم در همان صفحۀ اول با تیتر درشت و با خط قرمز نوشته بود: مات خمینى. ناگهان، انفجارى در اردوگاه ایجاد شد. ما داشتیم براى سلامتى امام دعا مى‏کردیم که خبر رسید دیروز امام از دنیا رفته‏اند. آن سرباز سریع برگشت و سربازهاى دیگر هم به داخل اردوگاه نیامدند و دو ـ سه روز با ما کارى نداشتند و فقط براى آمار مى‏آمدند. با اینکه تجمع همیشه ممنوع بود، ولى در آن روزها عراقى‏ها با ما کارى نداشتند. بعد از چند روز، اردوگاه به حالت اول برگشت و بعد از ارتحال امام، اسارت براى کل اسرا سخت‏تر شد. بى‏اغراق مى‏توانم بگویم سختى شش سال اسارت قبل از ارتحال امام با دو سال بعد از آن برابر بود. علتش هم این بود که ما با امام زنده بودیم و به امید امام، ایام سخت اسارت را سپرى مى‏کردیم؛ ولى پس از ارتحال امام رمقى در ما نماند تا بتوانیم این راه پر‏فراز و نشیب را ادامه بدهیم، لذا ایام طاقت‏فرسا و بسیار سختى را پس از ارتحال حضرت امام گذراندیم.
گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند
گر حُسن شوم روى تو دیدن نگذارند
این رسم قدیم است که در گلشن مقصود
بر خاک بریزد گل و چیدن نگذارند

منبع: رنج غربت؛ داغ حسرت، خاطرات آزادگان از دوران اسارت، ص179

انتهای پیام /*