مریم کشاورز:

دیدار با امام در ماه مبارک رمضان

من شوق خاصى براى روزه گرفتن داشتم و کمتر از نُه ساله بودم که روزه گرفتن را‏شروع کردم.

کد : 38458 | تاریخ : 27/03/1394

من شوق خاصى براى روزه گرفتن داشتم و کمتر از نُه ساله بودم که روزه گرفتن را‏شروع کردم. مادرم مى‏گفت: از قدیم رسم است که هر وقت بچه‏ها شروع مى‏کنند به روزه گرفتن، آخر ماه رمضان یک سرروزگى به آنها مى‏دهند. بعد از‏اینکه تقریباً یک نیمه از ماه رمضان گذشته بود، مادرم گفتند که اگر من این‏سرروزگى شما را چند روزى زودتر به شما بدهم مى‏پسندى؟ من خیلى‏خوشحال شدم و گفتم: آن چى هست؟ گفتند: مى‏خواهیم برویم قم. من خیلى ذوق کردم که مى‏خواهیم برویم آنجا و به آقا بگویم که من چند تا روزه‏گرفته‏ام.
وقتى خدمت حضرت امام رسیدیم، قبل از هر کسى که بخواهد‏صحبت بکند و احوالپرسى بکند، امام گفتند: تو بگو ببینم چه حرفى‏دارى؟ معلوم است مى‏خواهى حرفى بزنى. فورى خدمت ایشان عرض‏کردم که آقا من روزه گرفته‏ام، هنوز وقتش نشده است، ولى من روزه‏هایم را‏گرفته‏ام. گفتند: نمى‏شود، تو هنوز خیلى کوچک هستى. چون من از نظر جثه‏هم کوچک بودم، گفتم: ولى، من گرفتم. ایشان مرا در آغوش گرفت و این در‏آغوش گرفتن آن روز براى من مانند دنیایى جایزه بود امام بعد از آن به مادرم‏سفارش کردند که مواظب باشید مبادا مریض بشود، چون خیلى جثه‏اش ضعیف است، ولى تمرین خوبى دارد مى‏کند، زمانى که نتوانست روزه بگیرد، شما نگذارید روزه‏اش را در شهر بخورد، کارى بکنید که بداند اگر خواست روزه‏اش را بخورد باید از شهر چند فرسخى خارج بشود، با اینکه کوچک است، باید این احکام را بداند که از شهر باید خارج بشود و بعد از آن روزه‏اش را بخورد و برگردد. خلاصه دیدن حضرت امام در آن ماه رمضان یک جایزۀ جالب و عجیبى براى من بود.

منبع: پدر مهربان، خاطراتى از رفتار حضرت امام خمینى(س) با کودکان و نوجوانان، به کوشش سیداحمد میریان، ص80

انتهای پیام /*