مجله نوجوان 77 صفحه 23

کد : 133380 | تاریخ : 17/06/1395

شعر به سبزی روح مادرم به خاطر بی کرانگی اش هزار مرتبه گل تر غروب ، یک ترن از سرنوشت من رد شد زنی سوار شد و روزگار من بد شد زنی سوار شد و دور شد ، زمستان شد دوباره چشم زمین کور شد ، زمستان شد زنی سوار . . . نه امّا فرشته بود آن زن که لحظه لحظۀ ما را نوشته بود آن زن زنی سوار شد و . . . زن نبود نه ، نه ، نه ! هنوز موقع رفتن نبود ، نه ، نه ، نه ! هنوز دست جوانش معطر از گل بود هزار مرتبه گل تر از سرتر از گل بود ترن به سوی ابد با شتاب راه افتاد کشید سوتی و بی التهاب راه افتاد کنار ریل ، دلم سوخت ، مادرم می رفت نه مادرم ، نه ! که جانم ز پیکرم می رفت کنار ریل نشستم ، تگرگ می بارید سکوت بود و سیاهی و مرگ می بارید غروب بود و کلاغان تلخ ، سرگردان سیاه چادر و گریان ، به سوگ ما حیران غروب بود و ترن رفت و رفت تا گم شد ستاره ای شد و در پشت ابرها گم شد بهشت ، ضلع شمالی ، پلان ده ، مادر نشسته بی گل و بی دختر و بدون پسر بدون جسم ، بدون مخاطب خاکی بدون دغدغه ، دور از زمین و ناپاکی سعید جلیلی هنرمند هفت سین در هفت سین عیدمان جای تو خالی بود یک سیب بودی تو در آن هنگام ، عالی بود جای شما خالی ! سماق و ساعت و سبزه یک حبه سیر و سنجد و یک صد ریالی بود گلدان ، جواب حس من را جای تو می داد هر چند این گلدان خوش غیرت سفالی بود قرآن کنار آینه ، حافظ کنار شمع آینده در تعبیر آن ها با تو عالی بود ای کاش می دانستم آن لحظه چه می کردی؟ بی من هوای سفره هاتان ، در چه حالی بود؟ شاید کنار سفره مشغول دعا بودی شاید حواس پرت من در آن حوالی بود محبوبه اسماعیلی

[[page 23]]

انتهای پیام /*