مجله نوجوان 80 صفحه 28

کد : 133457 | تاریخ : 17/06/1395

شعر در ستایش مولا صدایش را نفهمیدند آواز در باران رهایش را نفهمیدند چاه از غمش پر شد ، صدایش را نفهمیدند غمگین تر شب پیش روی آسمان در خاک خورشید پنهان کرد جایش را نفهمیدند با کوله باری کوچه های فقر را می گشت شب های کوفه رد پایش را نفهمیدند شمشیر بود و دستهایی از دعا سرشار اعجاز سرخ ربنایش را نفهمیدند سجاده ها از غربت آن مرد می گویند مردی که عاشق شد ، خدایش را نفهمیدند محبوبه بزم آرا ابیاتی از یک قصیده بلند در میان لرزه های شک ، صلابت یقین آن عمود آفرینش جهان ، عماد دین آنکه فقر خاکها به یمن خاکساری اش از خجستگی گذشته ز آسمان هفتمین آسمان جا گرفته در زمین ، ابوتراب فخر می کند به نام او بر آسمان ، زمین ای فراتر آنچنان که رفته تا فراز عرش ای فروتن آنچنان که با یتیم همنشین ما شبانه های فقر کوچه های کوفه ایم شوق و انتظار را در اشک هایمان ببین یا علی پس از تو قرنها یتیم مانده اند یا علی ، پدر هماره مهربان ترین ای تمامت وجود تو حماسه ای شگرف! وی بدایت ظهور تو کلام آخرین ای امام مانده در میان شیعه هم غریب باد تا ابد قرون به نام نامی ات قرین اسماعیل امینی

[[page 28]]

انتهای پیام /*