مجله نوجوان 86 صفحه 11

کد : 133557 | تاریخ : 17/06/1395

سرشاخه های نور خداوندا ! تو این تحول عجیب را در ملتی که می رفت فدای امیال جهانخواران به وسیله ی وابستگان آنان ، این بردگان بی چون و چرا ـ شود ، ایجاد فرمودی و منت بر این ملت تحت ستم در طول تاریخ نهادی و ما را از دل بردگی غیر به جز معبودیت خود رساندی و ملت عزیز را الگوی برای همه ی مستضعفان جهان قرار دادی . غمزه ی دوست جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی در سرم نیست به جز خاک درت سودایی بر در میکده و بتکده و مسجد ودیر سجده آرم که تو شاید نظری بنمایی مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشایی این همه ما و منی صوفی درویش نمود جلو های تا من و ما را ز دلم بزدایی نیستم نیست که هستی همه در نیستی است هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی پی هر کس شدم از اهل دل و حال و طرب نشنیدم طرب از شاهد بزم آرایی عاکف درگه آن پرده نشینم شب و روز تا به یک غمزه ی او قطره شود دریایی

[[page 11]]

انتهای پیام /*