مجله نوجوان 86 صفحه 13

کد : 133559 | تاریخ : 17/06/1395

که حتی پول نوشیدنی را هم نمی تواند بپردازد . تیم دست توی جیبش برد و دست او فقط با یک پزو بیرون آمد ! نگاهش در نکاه راهنما افتاد و گفت : «این تمام دارایی من است رفیق مکزیکی ! می توانی فعلاً جور مرا بکشی ؟» آلوارز لبخندی زد و جواب داد : «البته» و پول نوشیدنی را پرداخت . آنها نوشیدنی شان را نوشیدند و از هتل بیرون رفتند . تیم به راهنما گفت : «حساب را روشن کنیم من چقدر به تو بدهکارم آلورز ؟» مکزیکی پس از لحظ های فکر گفت : «صد پزو سینیور راجرز ؟» ـ آهان ، خب می توانی برای پولت صبر کنی ؟ کار من هنوز با تو تمام نشده است . ـ بله سینیور ، عجل های نیست . ـ خب ، تو را بعداً خواهم دید . آن وقت تسویه حساب می کنم . ـ هر طور شما بفرمایید . ـ بیرون جلوی هتل یا توی رستوران آن طرف خیابان . ـ خیلی خوب . تیم دستی تکان داد و سوار آسانسور شد و به طبقه چهارم رفت و غرق خیال و تشویق در اتاق خود را گشود و فوری روی تخت خواب افتاد و خوابش برد . چند ساعت بعد زنگ تلفن او را بیدار ساخت و تیم دید که هوا تاریک شده است کور متال دست برد و گوشی را برداشت و گفت : «الو !» این دیگر باتلر نبود . صدای غریبی از او پرسید : «سینیور راجرز ؟» تیم هوشیار شد . و جواب داد : «بله» ـ من مونرو هستم . ـ او خدای من بالاخره تلفن کردید . ـ متأسفم که معطلتان گذاشتم ولی در این کار آدم نمی تواند شتاب یا بی احتیاطی کند . ـ بله می دانم . خب حاضرید ؟ کجا . . . ؟ ـ دهکده ی «گودالوپ» ، مأمور من با شما ملاقات خواهد کرد . ـ گودالوپ کجاست ؟ ـ به فاصله نیم ساعت راه از جایی که شما هستید همه راهنمایان محلی می توانند شما را ببرند . ـ و وقتی به آنجا رسیدم ؟ ـ در شمال میدان دهکده مستقیم روبروی کلیسا ، خیابانی خواهید دید محل ملاقات ، آخرین خانه ی خیابان است . هیچ کس آنجا زندگی نمی کند . مونرو قاچاقچی مکزیکی پس از ادای این کلمات ، ارتباط را قطع کرد . ادامه دارد . . .

[[page 13]]

انتهای پیام /*