مجله نوجوان 87 صفحه 24

کد : 133606 | تاریخ : 17/06/1395

دوست قصه های کهن شهاب شفیعی مقدم هفت خوان رستم جنگ رستم با شاه مازندران قسمت هشتم مروری بر گذشته رستم برای نجات کاووس شاه و چندی تن از پهلوانان ایرانی که در چنگال دیو سپید اسیر بودند ، راهی مازندران شد. او برای رسیدن به شهر مازندران ، هفت خوان خطرناک را پشت سر گذاشت و سرانجام با راهنمایی پهلوانی به نام اولاد ، توانست مخفیگاه دیو سپید را بیابد و با شکست آن دیو پلید ، جادو و طلسم دیو را باطل کند و کاووس شاه و یارانش را از بند برهاند. کاووس شاه ، بعداز رهایی از زندان ، نامه ای به شاه مازندران نوشت و از او خواست تا خودش را تسلیم کند و مازندران را به کاووس بسپارد. اما شاه مازندران ، با گُستاخی تمام از فرمان کیکاووس سرپیچی کرد و به رُستم که فرستاده کاووس شاه بود گفت که به کاووس بگوید هرچه زودتر ، مازندران را ترک کند. وگرنه مجبور می شود با لشکری از دیوان بر آنان بتازد و کاووس شاه و سپاهش را نابود کند. و اینک ادامه ماجرا... جهان پهلوان ، رستم با عصبانیت بارگاه شاه مازندران را ترک کرد. به نزد کاووس شاه بازگشت. با خارج شدن رستم از مازندران ، شاه مازندران لشکری از دیوان فراهم آورد و به سوی جایگاه کاووس شاه ، در هامون تاخت. از آن طرف ، وقتی رستم به نزد کاووس شاه رسید ، همه دیده ها و شنیده هایش را برای شاه تعریف کرد و کیکاووس را به جنگ با شاه مازندران تشویق کرد. کاووس شاه که نمی توانست گُستاخی و بی ادبی شاه مازندران را نادیده بگیرد بفرمود تا لشکر آراستند سنان و سپرها بپیراستند سراپرده شهریار و سران کشیدند بر دشت مازندران آنگاه با لشکری گران که رُستم و دیگر پهلوانان ، پیشاپیش حرکت می کردند به سوی دشت مازندران تاختند. وقتی دو سپاه به هم رسیدند ، دیوپهلوانی به نام جویا از سپاه مازندران جلو آمد و رو به سپاه ایران کرد و گفت : آیا کسی هست که بخواهد با من بجنگد؟ سپاهیان ایران با دیدن هیکل بزرگ و درشت آن دیو ، سخت هراسان شدند و هیچ جوابی به او ندادند رستم که دید کسی جرات جنگیدن ندارد و همه خاموش شده اند ، سوار بر رخش شد و به سوی جویا حمله کرد. برانگیخت رخش دلاور ز جای به چنگ اندرون نیزه سرگرای به آورد گه رفت چون پیل مَست پلنگی به زیر اژدهایی به دست آنگاه رو به جویا کرد و گفت : اکنون زمان آن رسیده که نامت را از گردنکشان پاک کنم. آماده شو که مادرت باید برای تو بگرید. جویا پاسخ داد : تو از تیغ من جان سالم بدر نخواهی برد. که اکنون بدرّد جگر مادرت بگرید برین جوشن مغفرت نوجوانان دوست

[[page 24]]

انتهای پیام /*