مجله نوجوان 91 صفحه 11

کد : 133737 | تاریخ : 17/06/1395

برگی از اشعار امام الا ایا ایها الساقی ز می پر ساز جامم را که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد برون سازد ز هستی هستۀ نیرنگ و دامم را از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد به خود گیرم زمامم را فرو ریزد مقامم را از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت بهم کوبد سجودم را بهم ریزد قیامم را نبودی در حریم قدس گلرویان میخانه برون سازند از جانم به می افکار خامم را تو ای پیک سبک باران دریای عدم از من به دریا دار آن وادی رسان مدح و سلامم را به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه به پیر صومعه برگو بیین حسن ختامم را

[[page 11]]

انتهای پیام /*