باران شکوفه
جان آمدی و من به جز این تن نداشتم
هستی نداشت ، یا نه فقط من نداشتم
بارانی از شکوفه و گل بودی و دریغ
بی بهره ماندم از تو که دامن نداشتم
در زمهریر غربت آن دخمه های هول
حتّی برای یاد تو روزن نداشتم
وقتی ظهور کردی و آتش گرفت عشق
در دل چراغ آینه روشن نداشتم
از این غزل کناره گرفتند واژه ها
یا من توان از تو سرودن نداشتم ؟
مصطفی محدثی خراسانی
[[page 11]]
انتهای پیام /*