مجله نوجوان 93 صفحه 32

کد : 133830 | تاریخ : 17/06/1395

سر گاو را بریدند و معده او را که نیم وجبی توی آن بود ، به زباله دانی انداختند . نیم وجبی به دردسر بزرگی افتده بود . او تلاش زیادی کرد تا راهی پیدا کند اما همین که می خواست بیرون بیاید ، به دردسر دیگری افتاد . یعنی یک گرگ گرسنه به طرف او آمد و سیرابی را یکجا خورد اما نیم وجبی شهامت خود را حفظ کرد . او پیش خود تصور کرد که شاید گرگ اجازه بدهد با او صحبت کند . به همین خاطر از توی شکم ، خطاب به او گفت : « گرگ عزیز ، من برای تو یک خوراک عالی سراغ دارم . » گرگ گفت : « چه طور می توان به آن رسید ؟ » نیم وجبی گفت : « برای رسیدن به آن باید از جوی آب شروع کنی . بگردی ، غذاهای شیرین و چرب ، سوسی و کالباس پیدا کنی و تا خانه هر چه دلت می خواهد بخوری . » و دقیقاً خانه پدرش را برای او توصیف کرد . گرگ نگذاشت او حرف هایش را تمام کند . شبانه به جوی آب زد و از انبار خانه سر در آورد و آنجا هر چه دلش خواست خورد . موقعی که سیر شد ، خواست بیرون برود اما آنقدر چاق و چله شده بود که از راه ورودی نمی توانست خارج شود . نیم وجبی حساب این را کرده بود . او در شکم گرگ تا می توانست سر و صدا راه انداخت و از روی خشم و ناراحتی فریاد زد . گرگ گفت : « نمی خواهی ساکت باشی ؟ مردم را بیدار می کنی . » کوچولو در جواب گفت : « تو چه می گویی ؟ تو غذایت را سیر خورده ای و به فکر من نیستی . » و از نو با تمام قوا شروع کرد به فریاد زدن ، با این سر و صدا پدر و مادرش از خواب بیدار شدند و به سمت انباری دویدند . از شکاف در به داخل نگاه کردند . دیدند یک گرگ آن جا ، جا خوش کرده است . دودیدند ، مرد تبرش را آورد و زن یک داس پیدا کرد . موقعی که وارد انبار شدند ، مرد گفت : « پشت سر بایست ، هر وقت من ضربه ای به او وارد کردم ، قبل از این که بمیرد او را زمین بزن و شکمش را پاره کن . » نیم وجبی صدای پدرش را شنید و فریاد زد : « پدر جان ، من اینجا هستم ، در شکم گرگ . » پدر با خوشحالی تمام گفت : « فرزند عزیزم ، خدا را شکر که دوباره تو را پیدا کردیم . » زن ، دارس را کنار گذشات که مباد نیم وجبی با آن زخمی شود ، آنگاه نفس راحتی کشید . سپس ضربه ای به کله گرگ زد و گرگ بی حال به زمین افتاد . بعد آن ها چاقو و قیچی آوردند ، شکمش را دریدند و کوچولویشان را بیرون آوردند . پدر گفت : « وای که از نگرانی تو چه رنج ها کشیدیم . » - بله پدر ، من هم خوب دور دنیا را گشتم . - کجاها بودی ؟ - پدر ، در یک سوراخ موش ، در شکم یک گاو و در شکم یک گرگ و اکنون پیش شما هستم . - ولی ما دیگر تو را در مقابل تمام ثروت های دنیا نمی فروشیم . مرد و زن حرف های خود را زدند ، احساسات خود را بیان کردند و نیم وجبی را بوسیدند . برایش غذا و نوشیدنی آوردند و لباس های نو سفارش دادند ، چون او تمام لباس هایش را در مسافرت از دست داده بود . فرم اشتراک مجله دوست نوجوانان برای جهان و حومه ! ب های اشتراک تا پایان سال 1385- هر ماه 4 شماره- هر شماره 2750 ریال مبلغ اشتراک را به حساب شماره 5252 بانک صادرات میدان انقلاب کد 76 نام به نام موسسه تنظیم و نشر آثار امام (ره) واریز کنید نام خانوادگی (قابل پرداخت در کلیه شعب بانک صادرات در سراسر کشور) تاریخ تولد فرم اشتراک را همراه با رسید بانکی به نشانی تحصیلات تهران ، خیابان انقلاب ، چهار راه حافظ ، پلاک 962 امور مشترکان مجله دوست ارسال فرمایید . قابل توجه متقاضیان خارج از کشور نشانی ب های یک شماره هفتگی دوست کدپستی خاورمیانه (کشور های همجوار) 10000 ریال اروپا ، افریقا ، ژاپن 11000 ریال تلفن امریکا ، کانادا ، استرالیا 12500 ریال شروع اشتراک از شماره تا شماره بستگان هر یک از افراد ساکن در خارج از کشور که در ایران سکونت دارند ، می توانند مبلغ فوق را به حساب اعلام شده واریز و سپس نشانی فرد خارج از کشور را به امور مشترکان مجله دوست ارسال کنند . مشترکین محترم استان اصفهان می توانند مبلغ اشتراک خود را به شماره حساب 0101187501004 قابل پرداخت در کلیه شعب بانک ملی در ایران واریز کنند . آدرس : اصفهان- خیابان شیخ بهایی- مقابل بیمارستان مهرگان- نمایندگی چاپ و نشر عروج- تلفن 03112364577 واحد اشتراک مجله دوست نوجوانان هر ماه به قید قرعه به یکی از مشترکین نیم سکه بهار آزادی اهدا می شود .

[[page 32]]

انتهای پیام /*