مجله نوجوان 106 صفحه 3

کد : 134161 | تاریخ : 16/06/1395

اسماعیل امینی سرمقاله خیالات شاهانه درباریان شاه خیال می کرد که خیلی آدم باهوشی است ، مغرور و خودپسند بود و دلش خوش بود که ارتشبدها و تانک ها و مسلسل ها و بمب افکن ها قدرت او را حفظ خواهند کرد . وقتی که جاسوسان ساواک مبارزان را دستگیر و شکنجه می کردند و به شهادت می رساندند ، شاه ، مثل همه قدرتهای شیطانی خوشحال می شد که با پیروزی بر دشمنانش می تواند با خیال آسوده به دیگران سلطه داشته باشد . دلش را خوش کرده بود به نمایشهای خیابانی و تلویزیونی که چاپلوسانش ترتیب می دادند و عربده «جاوید شاه» آن ها به آسمان می رفت با ساده لوحی تمام باورش شده بود که «جاوید» خواهد ماند و این درس ساده زندگی را نیاموخته بود که هیچ قدرت غیر الهی و هیچ حکومت جبارانه ای جاودانه نخواهد بود . وقتی در مقابل اراده ملت و عزم استوار امام خمینی (ره) برای سرنگونی سلطنت ظالمانه اش به ذلت و خواری افتاد و در تلویزیون با لحن ابلهانه ای از گذشته سیاهش توبه کرد و قول داد که از آن به بعد شاه جنایتکار ! نباشد و تبدیل بشود به یک شاه مهربان و انسان دوست ! همه مردم به این حماقت او خندیدند . اما یک نفر پیدا شد که نادان تر از شاه بود و انگار حرفهای شاه را باور کرده بود . او شاپور بختیار بود که شد آخرین نخست وزیر شاه خائن و در ماههای پایانی سلطنت و اوج گیری انقلاب اسلامی تبدیل شد به دلقک دربار و باعث خنده مردم و ساخته شدن شعارهای با مزه شد مثلاً (بختیار ، بختیار ، نوکر بی اختیار) یا : (به کوری چشم شاه زمستونم بهاره سگ جدید دربار شاپور بختیاره) اما او بدبخت تر و نادان تر از آن بود که به اشتباهش اعتراف کند و با انقلاب اسلامی و مردم همراه شود . امام خمینی (ره) تصمیم گرفته بود که به ایران برگردد و شاپور بختیار خیال می کرد که با کلک های مسخره و بهانه های احمقانه اش می تواند در مقابل اراده مردم و عزم راسخ امام بایستد . فرودگاه را بسته بود که راه ورود امام را ببندد . مثل کسی که پنجره را ببندد و پرده ها را بکشد تا جلوی طلوع خورشید را بگیرد . مردم باز هم بختیار را مسخره می کردند . وای به حالت بختیار اگر امام فردا نیاید اگر امام فردا نیاید مسلسلها بیرون می آد امام آمد و روز 12 بهمن تبدیل شد به جشن ملی مردم ایران ، بزرگترین استقبال تاریخ در آن روز بزرگ و با شکوه برگزار شد ، بختیار و ارتشبدها و سناتورها و طاغوتی ها خیال می کردند که کاخها و آسمانخراشها و پادگان ها و تانک ها و بمب افکن ها و دلارها آن قدر قدرت دارند که آن ها را بر مردم مسلط کنند . اما امام با استقرار در یک مدرسه و تشکیل شورای انقلاب و معرفی نخست وزیر و تشکیل دولت موقت ثابت کرد که حکومت بر دلها و اندیشه ها پایدارتر است و نیازی به کاخ و تانک و بمب افکن ندارد . مردم دسته دسته به محل اقامت امام می رفتند و با ایشان دیدار می کردند حتی بسیاری از نیروهای نظامی و انتظامی با فداکاری و به جان خریدن همه خطرها به دیدار امام رفتند و با ایشان پیمان بستند . بقایای دستگاه تبلیغاتی شاه با حماقت تمام ادعا کرد که تصاویر دیدار نیروهای ارتشی با امام جعلی است . همان طور که قبلاً می گفتند صدای تظاهرات و الله اکبر و مرگ بر شاه ، صدای مردم نیست بلکه صدای نوار ضبط صوت و بلندگوهاست . آن ها نمایشهای خنده دار «جاوید شاه» را صدای مردم می دانستند و تا روزی که همگی مجبور به فرار از ایران شدند یا به دست نیروهای انقلاب افتادند ، در خوابهای خرگوشی شان غرق بودند و فقط آن زمان بود که خواب از سرشان پرید . روز 12 بهمن ماه 1357 در بهشت زهرا کنار مزار پاک شهیدان نشسته بودم که با صدای تکبیر و صلوات جمعیت متوجه شدم که امام از فرودگاه مستقیماً به بهشت زهرا آمده اند . گروه سرود حسینیه ی ارشاد در استقبال از امام خمینی سرود می خواند : برخیزید ای شهیدان راه خدا ای کرده بهر احیاء حق جان فدا کز قطره قطرۀ خون پاک شما می روید تا ابد در وطن لاله ها

[[page 3]]

انتهای پیام /*