مجله نوجوان 108 صفحه 3

کد : 134233 | تاریخ : 16/06/1395

به جای سرمقاله سهراب سپهری آوای گیاه از شب ریشه سرچشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ریختم بی پروا بودم؛ دریچه ام را به سنگ گشودم مغاک جنبش را زیستم هشیاری ام شب را نشکافت ، روشنی ام روشن نکرد : من تو را زیستم ، شتاب دور دست ! رها کردم ، تا ریزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند بیداری ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم و همیشه کسی از باغ آمد و مرا نوبر وحشت هدیه کرد و همیشه خوشه چینی از راهم گذشت ، و کنار من خوشه راز از دستش لغزید و همیشه من ماندم و تاریک بزرگ من ماندم و همهمۀ آفتاب و از سفر آفتاب ، سرشار از تاریکی نور آمده ام : سایه تر شده ام و سایه وار بر لب روشنی ایستاده ام شب می شکافد ، لبخند می شکفد ، زمین بیدار می شود صبح از سفال آسمان می تراود و شاخۀ شبانۀ اندیشۀ من بر پرتگاه زمان خم می شود

[[page 3]]

انتهای پیام /*