مجله نوجوان 109 صفحه 23

کد : 134289 | تاریخ : 16/06/1395

برادر بزرگتر افشین علاء شب است و مادری کنار کوچه نشسته است تا پسر بیاید تمام بچه ها در انتظارند برادر بزرگتر بیاید همین که سایه اش می آید از دور هزارها ستاره می درخشند کلاغ ها ز کوچه می گریزند نگاه ها دوباره می درخشند برادر بزرگتر که باشد تمام خانه غرق در امید است اگر پدری دری به شهر خوبیست برادر بزرگتر کلید است برادر بزرگتر ، نگاهش همیشه می رسد به دورترها رفیق مهربان مادران است شبیه نوجوانی پدرها خدا کند که روی خانه هامان همیشه سایۀ پدر بماند اگر خدا نکرده سایه ای نیست برادر بزرگتر بماند

[[page 23]]

انتهای پیام /*