
درخت زخمی
سرده و زرده و می لرزه دستاش
اما هنوز سبز چشای خسته ش
یه دنیا حرفای نگفته داره
یه دنیا حرفه رو لبای بسته ش
میریزه برگاش تو هجوم طوفان
مثل درخته تو هوای پاییز
تلخ و سیاهه خاطراتش اما
ورق ورق از آرزوها لبریز
درخت زخمی اگه تنها مونده
عمری به ما سایه و میوه داده
میریزه برگاش زیر پای مردم
آرزوهاش اسیر دست باده
ما که با مهربونی ها می تونیم
همدم این دل شکسته باشیم
مبادا با نیش و کنایه هامون
نمک رو زخمای تنش بپاشیم
بیاین با هم خورشید مهربونو
ازپشت ابرای سیاه درآریم
بهاروبادستای آسمونی
واسه درختای خزون بیاریم محسن وطنی
[[page 14]]
انتهای پیام /*