شب عیاری برای دزدی به خانۀ ثروتمندی رفت و سنگ نمک را به گمان اینکه دُر و گوهر است به
دهان برد تا امتحان کند. اما پس از اینکه مطمئن شد که نمک خورده است دیگر دست به وسایل آن
خانه نزد و در واقع حق نمک خوارگی را به جا آورد.
عیاران پارچهای سرخ یا زرد به گردن میبستند و کمندی به دست میگرفتند. در کمند اندازی و
شمشیر زنی و کندن گودال مهارت داشتند اما سلاح اصلی آنان فلاخن بود. ورود به دستۀ عیاران
مراسمی داشت و شرایط مخصوصی را شامل میشد؛ فرد تازه وارد کلماتی را از سر راستگویی به زبان
میآورد.
عیاران برای تأمین مخارج خود به راهداری میپرداختند، یعنی رفت و آمد کالاهای بازرگانان را زیر
نظر میگرفتند و مبلغی دریافت میکردند که تقریباً نوعی بیمه بود اما اگر بازرگانی از پرداخت آن سر
باز میزد نتیجۀ آن را میدید!
مشهورترین عیار در تاریخ ایران یعقوب لیث صفار (رویگرزاده) بود که از رویگری به مقام والایی
دست یافت و توانست سلسلۀ مشهور صفاریان را در سیستان تأسیس کند.
گردش روزگار
آوردهاند که وقتی عمرو لیث صفّار برادر یعقوب لیث صفّار به جنگ امیر اسماعیل
سامانی رفت، شکست خورد و به زندان افتاد. زندانبان شام ناچیزی برای این امیر صفاری
آورد اما تا امیر خواست دست به غذا ببرد، سگ زندانبان ظرف غذا را دزدید و فرار
کرد!
عمرو خندید و گفت: امان از گردش روزگار، صبح امروز آشپز سلطنتی مینالید که برای
حمل بار آشپزخانۀ من سیصد شتر کم است اما امشب سگی غذای مرا به راحتی برد!
[[page 7]]
انتهای پیام /*