مجله نوجوان 121 صفحه 3

کد : 134831 | تاریخ : 22/06/1395

سر مقاله انتظار فرج از نیمه خرداد کشم بهار به نیمههای خرداد که میرسد پاییز عجیبی را در دلم احساس میکنم. پاییزی که کوچه باغش از برگ برگ خاطرات قدیمی پر شده است. نیمههای خرداد که میرسد احساس میکنم در سینهام چاهی عمیق حفر کردهاند. چاهی که از ته آن به جای اینکه آب زلال بجوشد شعلههای آتش زبانه میکشد. به یاد غربت مولا علی میافتم و درد دلهایی که در شبهای تاریک در دل چاه میریخت. نیمههای خرداد که میشود دلم برای تمام چیزهایی که از دست دادهام تنگ میشود. برای درخت کهنسالی که در حیاط خانه داشتیم و برای سایهای که دیگر این روزها بر سرم نیست. نیمة خرداد برای من که تا آن روز، آن روز غریب آرزو داشتم امام را از نزدیک ببینم و بر دستانش بوسه بزنم نقطة پایان تمام آرزوهای کودکانهام بود و شاید به همین خاطر است که همیشه در نیمة خرداد حس پاییز، سراسر وجودم را فرا میگیرد. نیمة خرداد اﻣﺎ در خاطرات پدرم رنگ دیگری دارد. اگر چه پدر هم مثل من در این آرزوها عزادار است و لباس سیاه به تن میکند اﻣﺎ خاطرات او از نیمههای خرداد از رنگهای سبز و سرخ سرشار است. به رنگ بهار، به رنگ حماسه و به رنگ جاودان عاشورا. پدرم خاطرات روزهایی را به همراه دارد که من هیچوقت آن روزها را ندیدهام. من آن روزها را فقط از زبان پدرم شنیدهام. پدرم میگوید پانزدهم خرداد، نوروز انقلاب اسلامیایران است و باور دارد که تاریخ معاصر ایران نفس تازهاش را به بهار گلگون شهدای پانزدهم خرداد ماه مدیون است. امام من اﻣﺎ در نیمة خرداد حس دیگری داشت. دل زلالش بیش از این نمیتوانست قفس تنگ دنیا را طاقت بیاورد. او در انتظار پروازی به بلندای آسمان بود و انتظار فرج از نیمة خرداد می کشید.

[[page 3]]

انتهای پیام /*