خاطرهای از استاد مشفق کاشانی
عیسی دمی خدا بفرستاد و...
در بهمن ماه 1357 در آستانة ورود حضرت امام با توجه به تبلیغات و
جنجالهایی که دولت دست نشاندة امریکای جهانخوار به منظور سرکوب
انقلاب شکوهمند اسلامیمان و جلوگیری از ورود امام ایجاد کرده بود درست
در شب دوازدهم بهمن 1357 عدهای از دوستان شاعر و همفکر در منزل
من گرد آمدند و در مورد این موضوع نظریات مختلفی ابراز داشتند. یکی
از عزیزان گفت به دیوان خواجه تفألی بزنیم. همة حاضران این پیشنهاد
را پذیرفتند و استاد زنده یاد مهرداد اوستا که در جمع ما بودند بر اساس
سنتهای دیرین مردم ایران زمین که با خواندن سورة مبارکه حمد و اوراد
دیگر دیوان را باز میکنند، پس از قراﺋﺖ سورة مبارکه، دیوان حافظ را باز
کردند و غزلی که آمده بود را خواندند. غریو شادی از محفل ما برخاست. به
خصوص وقتی کهاین بیت رسید:
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
و به درستی که حافظ خیلی روشن خبر ورود امام
عزیز را داد.
در آن جلسه دوستان پیشنهاد کردند که غزل
شیوای لسانالغیب را تضمین کنم و انتشار دهم
که چنین کردم و بعد از ورود امام بزرگوار این
تضمین بارها و بارها از صدا و سیما پخش شد
و در جراید نیز انتشار پیدا کرد که چند بیت از
آن را برای شما نقل میکنم:
دست سحر که پردة خورشید میگشود
دل در هوای «روح خدا» نغمه میسرود
با خط زر نوشت بر این گنبد کبود
« بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت»
[[page 20]]
انتهای پیام /*