مجله نوجوان 123 صفحه 27

کد : 134927 | تاریخ : 22/06/1395

محمد صلّی الله علیه و آله را نیز در چهار ماهگی به «حلیمه» سپردند، زنی از قبیله «بنی سعد هوازن» تا او را در بادیه پرورش دهد و بزرگ کند. تا محمد صلّی الله علیه و آله در بادیه بماند، آمنه- مادرش- که دختر «وهب» بود بایست پنج سال منتظر بماند تا کودکش را که اکنون پنج ساله است، از بادیه بازگردانند. یکی دو سال پس از بازگشت محمد صلّی الله علیه و آله از بادیه، «آمنه» وفات مییابد و پس از چندی پدربزرگش عبدالمطلب نیز به آمنه میپیوندد. به رسم معمول خاندانهای قریشی، کودک به نزدیکترین و معتبرترین فرد خاندانش سپرده میشود؛ یعنی ابوطالب که از بزرگان عرب قریشی بود، اما از ثروت و مکنت چندان بهرهای نداشت و برخلاف برادرانش «ابولهب» و «عباس» چندان معاش موفّقی به لحاظ اقتصادی نداشت. محمد صلّی الله علیه و آله سالهای کودکی را در خانوادة پیرمرد خوشنام اما فقیر گذراند و از حمایت معنوی او برخوردار شد. اما به دلیل فقر ابوطالب، به شبانی رفت و کاری را پذیرفت که اعراب آن را پست میشمردند و عموماً یتیمان را به آن وامیداشتند. محمد صلّی الله علیه و آله با بزرگ منشیای که داشت، در کار شبانی، هم اقتصاد خانوادة ابوطالب را رونق بخشید و هم برای خود اعتبار و نامی به امانت داری کسب کرد. اینچنین، قهرمان ما سالهای کودکی و نوجوانی را در مکه سپری کرد و نامی خوب و معتبر کسب کرد. همین شهرت به امانتداری، محمد صلّی الله علیه و آله را نامزد تجارت با سرمایة «خدیجه» دختر خویلد بن اسد بن العزی کرد.این خدیجه که بعدها همدم و همسر قهرمان قصة ما شد، از ثروت پدری و میراث باقی مانده از شوهر سابق خود، بسیار پر مایه بود و در کار تجارت با شام، سخت فعال. نقل است که گاهی تا هشتصد شتر کاروان تجاریاش بود و چهارصد تن، امانتداران و کارگزارانش بودند. سابقه و شهرت امانتداری محمد صلّی الله علیه و آله خدیجه را که به دنبال جوانان مضاربه کار برای تجارت بود، بر آن داشت تا محمد صلّی الله علیه و آله کهاین وقت، بیست و پنج ساله بود. را در شمار کاروانیان خود آورد و امانت و صداقت او را که سنجید و نقلها را از روحیات و عنایات به او را که در طول سفر شنید، او را شریک زندگی خویش نیز قرار دهد.اینسان پیامبر با زنی از زنان بزرگ قریش ازدواج میکند و ثروت خدیجه ارزانیآیین محمد صلّی الله علیه و آله میشود. اما پیامبر در همین سالها، به امانت و صداقت مشهور است و به خلق خوش و تواضع، نزد قریش تاجر که یتیمان را وقعی نمینهند، محترم است؛ با کسان بدنام، نشست و برخاستی ندارد و سخت در خلوت خویش غرق است؛ با محیط دنیا پرستانة مکه و تجارت و کالا و بت پرستی بیگانه است؛ در اختیار دین و آیین، پیرو سنتهای خرافی نیست، با اهل کتاب و یهود و نصارا بحثها دارد بر سر درستی آیینشان؛ از دیانت مشرکانة قریش دور است و بیشتر و بیشتر از هر چیز در کار تعمق و تأمل است. «زید بن عمرو بن نفیل» میگوید: «محمد صلّی الله علیه و آله در جوانی «گمشدهای» دارد.» این زید، خود از اهل مکه بریده بود و در غارهای اطراف، به تأمل مشغول بود اما محمد صلّی الله علیه و آله را در کار تعمق و تأمل از خود بیشتر و بیشترمیدید. ازدواج با خدیجه بر فراغتهای معنوی محمد صلّی الله علیه و آله افزود؛ اینایام به خصوص ماههای رمضان، قهرمان داستان ما، به غار حرا میرفت؛ در اطراف مکه بالای کوهی به نام «جبل النور» و در آنجا به عزلت و انزوا مینشست. از احوال قهرمان داستان ما دراین سالها، اشارة مستقیمی نیست اما احوال غریب او در این رفتن و آمدنها، تأملاتش و گفت و گوهایش، فاصلهای بسیار زیاد با تفکرات جاهلانه و بت پرستانة قریش تاجر پیشه دارد. این عزلتها که تأملات جانانة محمد صلّی الله علیه و آله جست و جوهای بیپایان و شورانگیز در زندگی معنویاش آنها را باعث شده بود، راهی جدا از سیرة گذشتگان بود؛ دور از دنیای عرب جاهل جنگجوی ثروتاندوز؛ دور از دنیاپرستی و بت پرستی؛ دور از شرک و خرافه؛ این راهی بود به سمت خداپرستی و آفتابی که سرانجام در سپیده دم از صبحگاهان حرا، در مشرق جان قهرمان داستان ما تابید.

[[page 27]]

انتهای پیام /*