قربان ولیئی
در آینۀ شعر
ذوق باید تا دهد طاعات بر
مغز باید تا دهد دانه شجر
(مولوی)
مولوی میگوید اگر ذوق و شوق نباشد، طاعت و عبادت ثمری ندارد. درست
مانند دانهای که مغز ندارد و فقط پوسته است. طبیعی است که از چنین دانهای،
درخت پدید نمیآید.
عبادت مانند درخت است و وقتی ریشه در قلب میدواند که دل، پذیرنده
و نرم باشد. دل نرم و پذیرنده، دلی است که رودخانۀ دوستی و مهرورزی با
خداوند و بندگان و مخلوقات او، آن را نرم و پذیرنده کرده است. عبادتها،
قسمت جداگانهای از زندگی ما نیستند؛ بلکه نتیجۀ نوع زندگی کردن ما هستند.
کسی که در تمام روز به خداوند فکر نکرده است، نمیتواند در نماز هم به او
فکر کند. عبادت بیاشتیاق، دانهای بیمغز است که درخت آسمانی ایمان و
آرامش از آن نخواهد رویید.
ترنّم کلمات
هستی، یگانه است. یک هستی هست. هستِ حقیقی، تنها خداوند است. روح ناآرام،
نمیتواند یگانگی هستی را نشان دهد. وقتی روانِ آدمی آرام شود، جهانِ او یگانه میشود. درست مثلِِ یک کاسه آب؛ اگر آب نا آرام باشد، سیبی را که بالای آن گرفتهایم، تکه تکه نشان میدهد. وقتی آب آرام شد، تمامی سیب را نشان میدهد. تمامِ مقصد، رسیدن به آرامش روان است. روان که آرام شد، دل آدمی مانند رودخانۀ آرامی به پهنای آسمانها، هستی را نشان میدهد. ذهن آرام، در دستان خداوند، رام است و با جریان رودِ هستی هماهنگ است. هر چیزی که آرامش روان را از ما بگیرد، شیطانی است. شیطان، استاد
ناآرام کردن است. گناه، سنگی است که شیطان به برکۀ آرام روان میاندازد و آن را
ناآرام میکند.
[[page 8]]
انتهای پیام /*