مجله نوجوان 127 صفحه 13

کد : 134985 | تاریخ : 22/06/1395

زلال محض، باران نجابت! حضور مطلق نور و اجابت! بیا تا بندبندِ ندبة ما بگیرد رنگ و بوی استجابت توکه درد آشنای اهل دردی توکه دست کسی را رد نکردی بگو حالا که دلهامان شکسته است دلت می آید آیا برنگردی؟ جهانِ ما و دردی سخت سنگین ستم،نامردمی، غم، دشمنی،کین بیا از مشرق آدینه ای سبز بتاب، ای آفتابِ آل یاسین! نه از بی برگی وباری بیم داریم نه قصد ماندن و تسلیم داریم زبس چشم انتظار جمعه ماندیم دلی منّت کش تقویم داریم بهاری را که دل خواه است، بفرست دلش روشن تر از ماه است، بفرست خدایا! طاقت ما طاق شد، زود سواری را که در راه است، بفرست دوباره نم نم این رهگذرها نگاه مبهم این رهگذرها اگر درانتظار تو نباشند چه می ارزد غم این رهگذرها؟ سلام ای صبح، خورشید سحر خیز! به دیدار بهاری مستمر، خیز! می آید از سفر، یک بار دیگر- جهانِ از نفس افتاده!برخیز! جهان درحسرت آیینه ماندَه است گرفتارغمی دیرینه ماندَه است شب تلخی ست، بی تو بودنِ ما بگو تا صبح چند آدینه ماندَه است؟

[[page 13]]

انتهای پیام /*