مجله نوجوان 127 صفحه 16

کد : 134988 | تاریخ : 22/06/1395

مریم شکرایی معضلی به نام عمل انجام شده! مثال یک: خیلی محترم و با شخصیت گوشه خیابان ایستادی و منتظری تا مثل یک عابر پیاده با فرهنگ عرض خیابان را عبور کنی که یک فقره راننده قوی هیکل تاکسی تورا باکتک پرت می کند ودر را می بندد ویک نفس تا آخر مسیرش می راند بعد هم اندازه دیه خون بابایش کرایه دربستی ازت می گیردو دوباره پرتت می کند پایین. مثال دو: بادلی غمگین و روزگاری خط خطی شده می آیی توی خیابان قدم بزنی بلکه یک ذرّه آب خوش از گلویت پایین برود و حال و هوایت عوض بشود که یهو یک نفر از پشت سر بغلت می کند و دوان دوان می بردت می گذاردت توی اتاق پرو یک مغازه و پونصد دست لباس رویت پرت می کند و دراتاق را می بنددو از صندوق یک دانه قبض گنده برایت صادر می کند آن وقت جرئت داری دست خالی از مغازه بیرون بیا. شده خودت هم گروگان بگیرد می گیرد تا آن بابای بدبخت ازهمه جا بی خبرت بیایدو پول قبض را پرداخت کند شما را آزاد بنماید. مثال سه: داری مثل بچّه آدم سوت زنان و خوشحال توی پیاده رو راه می ری که یک جفت دست سفت مچ پایت را می چسبد و می گوید باید سی هزار تومان بدهی وگرنه چنین می کنم و چنان- وقتی خوب دقّت می کنی می بینی یارو کسی نیست جز بساطی کنار خیابان که سعی دارد پای شمارا به زور روی چهار تا آدامسش بگذاردوله کند تا خسارت بگیرد شما هم ستون نیستید که بالاخره نقطه ثقل و تعادل و از اینجورچیزهای فیزیکی تان به می خورد و الکی الکی بدبخت می شوید. مثال چهار: از جلوی یک رستوران روباز سنّتی عبور می کنید که یک دستگاه آقای لباس گل منگلی شال و کلاه دار سیبیلو یک پرس دیزی توی حلقتان می کند وصاف می کشاندتان جلوی صندوق و یک آقای دیگر به دنبال وجه نقد وکارت اعتباری و غیره شروع به بازرسی بدنی تان می کند. مثال پنج: صاف و سالم عینهو شاخ شمشاد از مدرسه به خانه تشریف می آوری که جلوی دیخانه دوتا آقای روپوش سفید دار دهنت را می گیرند و می اندازندت توی یک آمبولانس و می برندت بخش بیماران روانی مخاطره آمیز و بیهوشت می کنند که مشکلی درست نکنی. بعد که به هوش آمدی آقای ناظم را بایک دسته گل و مامانت را با چهارتا قوطی کمپوت مشاهده می کنی درحالی که آقای ناظم دارد به مامان شما می گوید وقتی این بچّه از وسط باغچه گلکاری شده مدرسه رد شد همان موقع بنده تشخیص دادم که ایشان بیماری سوپر مازوخیسم آلوزایبراپاتی تی دارند و بسیار خطرناک می باشند خدا به شما وخانواده تان صبر بدهد. مثال شش: پدربزرگتان با مسواک نازنین شما دندان مصنوعی­اش را برق می اندازد و بعد مسواک را به زور توی حلقتان می کندو اصرار دارد تا به شما ثابت کند دندانهایش کاملاً استرلیزه و بهداشتی هستند و گواهی ایزو پنجاه هزار و دو دارندو هیچ مشکلی برای سلامتی شما ایجاد نمی کنند. مثال هفت: توی بستنی فروشی آقای مدیرتان را می بینی که لیوان آب هویج خود وخانواده پنجاه نفره­اش را

[[page 16]]

انتهای پیام /*