مجله نوجوان 128 صفحه 6

کد : 135014 | تاریخ : 22/06/1395

رفسنجان، تبریز، آبادان، خرمشهر و.... یادش به خیر. از همبازیهای آن موقع کسی را به یاد دارید؟ بله، آقای «رضا شفیع»، خانم «صدارتی»، خانم «پروین سلیمانی»، خانم «شهلا ریاحی»، مرحوم «نعمت الله گرجی» آقای «ناصر گیتی جاه»، ... خانم سلیمانی در بسیاری از اجراها در کنار شما بودند، بازی ایشان را چگونه دیدید؟ من و خانم سلیمانی در بسیاری از فیلمها و تئاترها همبازی بودیم. برای همین این شبهه به وجود آمده بود که ما زن و شوهر هستیم. خانم سلیمانی، بسیار با استعداد بود. خصوصاً اینکه در تئاتر و کار طنز، بداهه‏گوی خوبی بود. چه مدت است که از وادی بازیگری دور شده‏اید؟ حدود دو سال است. البته خوشبختانه با تأیید خداوند، یادگار هنر شصت سال پیش تئاتر هستم و سنّم حدود 80 سال است. بعد از شصت سال الآن متأسفانه به علت ناراحتی قلبی دیگر نمی‏توانم فعالیت کنم. البته گاهی دوستانم مثل آقای فراهانی، آقای میامی و... لطف می‏کنند برایم کارت دعوت می‏فرستند. از خانۀ پیشکسوتان چه خبر، هنوز هم فعالیت دارد؟ خانم «شهره لرستانی» برای تشکیل خانۀ پیشکسوتان بسیار تلاش کرد اما متأسفانه بنا به عللی تعطیل شد اما چه خوب که خاطرم آمد. اینجا می‏خواهم از یک دوستِ نیکوکار و کوشا تشکر کنم. از آقای «داود رشیدی». چون او بیمه را در خانۀ سینما آورد. الان من مستمری بگیر هستم. از وزارت ارشاد هم بخاطر 50 سال سابقۀ بازیگری مستمری می‏گیرم. خدا را شکر. شما نقشهای بسیاری را در تئاترها و فیلمهای مختلف ایفا کرده‏اید. در این میان نقش «آسپیران غیاث آبادی» در دایی جان ناپلئون به اعتقاد بسیاری، از نقشهای ماندگار شماست. نظر خودتان در این‏باره چیست؟ نقش آژان آن زمان را خیلی خوب پیدا کردم. شبیه آن نقش را در آژان «دزدان مادر بزرگ» هم بازی کردم. آژان آن زمان برعکس این یکی خیلی خوشحال و خوش تیپ و تو دل برو بود. اما این یکی بخاطر عشق به مادربزرگ به بدبختی افتاده بود. (می‏خندد) از سریال دایی جان ناپلئون چه خاطره‏ای دارید؟ روزی که با آقای «ناصر تقوایی» برای ایفای این نقش قرار داد بستم تنها به 12 ساعت کار و چند اصول دیگر اشاره شده بود که من امضا کردم. بازی و تمرین شروع شد، بعد از دو سه پِلان آقای تقوایی آمد و به من گفت: «ورشوچی، تو خیلی زحمت کشیدی و حالا که این همه به ما کمک کرده‏ای، یک کمک دیگر هم بکن.» پرسیدم: «چه کمکی؟ »، گفت: «باید به خاطر نقشت، سرت را بتراشی.» خُب آن موقع من موهای خیلی پر پشتی داشتم. انجام چنین کاری خیلی مشکل بود. او گفت: «از آقای اسکندری- گریمور- پرسیدم که یک کلاه گیس برای شما چقدر آب می‏خورد، او گفت 7000 تومان، آن هم از نوع خارجی، ضمن اینکه بعد از چند بار استفاده، خراب می‏شود و دوباره باید یکی بخریم.» در هر حال آنجا هم آن عشق به سراغم آمد و من راضی شدم.

[[page 6]]

انتهای پیام /*