مجله نوجوان 128 صفحه 9

کد : 135017 | تاریخ : 22/06/1395

مهمی کردند، یهودیان خیبر را شکست دادند و اسلام را در جاهای مختلف شبه جزیره نشر دادند. محمد صلی الله علیه و آله خود نیز نامههای معروفش را به سران کشورهای همسایه چون ایران و روم و حبشه و مصر، در همین ایام فرستاد و به دعوتش جنبهای جهانی بخشید. در سال هفتم هجرت، محمدصلی الله علیه و آله با دو هزار نفر همراهان، طبق وعده با قریش، به مکه درآمد و حج گزارد و سه روز در مکه ماند. در همین سه روز هم عدّۀ زیادی به اسلام گرویدند و مهمترین آنها از سران و سرداران کفار، "خالدبن ولید" و "عمرو عاص" بودند. محمد صلی الله علیه و آله اگر چه دوست داشت ایام بیشتری را در مکه بماند اما به اصرار قریش، شهر را وانهاد و به مدینه بازگشت. دو سال پس از پیمان صلح حدیبیه که نفی هر گونه زد و خورد علیه مسلمانان در آن مورد موافقت قرار گرفته بود، طایفهای از منسوبان قریش به نام "بنیبکر" به "خزاعی"‏ها که هم ‏پیمانان پیامبر بودند، حمله بردند و تجاوز کردند. جمعی از قریش هم، گویا در این ماجرا با "بنیبکر" همراهی کرده بودند. این تجاوز، عملاً نقض پیمان حدیبیه بود و پیامبر نیز در حمایت از خزاعیها، لشگری ده هزار نفری فراهم کرد و به سمت مکه حرکت کرد. قریش که قدرت سپاه اسلام را دید، وارد جنگ نشد و محمد صلی الله علیه و آله بدون خونریزی و کشتار وارد مکه شد، اما این بار نه به عنوان میهمان و موقت، بلکه به عنوان "فاتح مکه". ابوسفیان در این مقابله، اسلام آورد و تسلیم شد و سایر قریش نیز. فاتح مکه، جز دوازده تن از سران قریش را که ظلم بسیار در حق مسلمانان کرده بودند مجازات نکرد و در میان آنها هم، تنها چهار تن را کشت و مابقی را مجازاتهای سبکتر داد. این رفتار پیامبرگونه، تنها پاسخ محمد صلی الله علیه و آله به ظلم اهالی شهری بود که بیست سال او را آزار و اذیت کرده بودند. پس از این، محمدصلی الله علیه و آله کعبه را گشود و دستور داد بتها شکسته شود و تصاویر از دیوارهای کعبه محو شود. کسانی را هم به اطراف مکه فرستاد تا بتهای قبایل را بشکنند و خبر فتح مکه را برسانند. "بلال" غلام حبشی نیز در همین روز فتح، بر بام کعبه رفت و اذان گفت و بدینسان صدای اسلام در شهر مکه، پایتخت کفر آن روزگار طنینانداز شد. با این فتح، محمد صلی الله علیه و آله دیگر فقط پیامبر و بزرگ مدینه نبود، بلکه او اکنون شبهجزیرۀ عربستان را در فرمان پیامبری خود داشت و قبایل و توابع هم، اندکاندک میآمدند و به اسلام میپیوستند. در حقیقت، اسلام با فتح مکه، فاتح شبه جزیره عربستان شده بود و حتی یهود و نصارا هم با قبول جزیه و خراج، به همزیستی با اسلام روی میآوردند. پس از سامان دادنِ کار مکه، پیامبر ما، به مدینه بازگشت تا کارهای دیگر را سامان دهد. در این ایام و سالها، جز نبردها و زد و خوردهای کوچک چون "تبوک" و...، کار اسلام و گسترش آن به سختی نخورد؛ رؤسای قبایل دسته دسته اسلام میآوردند و این اسلام آوردنها، در حقیقتپیک تازهای بود که به جایجای شبه جزیره عزیمت مییافت برای دعوت دیگران به اسلام. اکنون محمد صلی الله علیه و آله اسلام را در سرزمین کفر حاکم کرده بود و دیگر سودای خاصی نداشت؛ نظام اداری و حقوقی و معنوی اسلام، مثل زکات و روزه و خمس و حج و... مقرر شده بود و قوانین معاملات و مبادلات، رایج و قانونی شده بود. صدای اسلام در سرزمین کفر، تنها صدای حاکم شده بود و محمدصلی الله علیه و آله دعوتی را که با سختی آغاز کرده بود، در پلههای نهایی اتمام میدید. سیره و منش و اخلاق پیامبر هم دراینسالها، مایۀ آشنایی و الگوی مسلمانان بود؛ مهربانی، برادری، خوشخلقی، تقوا و بسیاری صفات عالیۀ اخلاقی دیگر، آخرین آموزههای محمدصلی الله علیه و آله بود که در این سالها و در خلال دعوت خداییاش، به مسلمانان میآموخت. قهرمان قصه ما، اکنون روزگار پس از میانسالی را میگذارند؛ در قامت پیامبری به شایستگی تمام... در قامت "پیامبر اسلام".

[[page 9]]

انتهای پیام /*