مهمی کردند، یهودیان خیبر را شکست دادند و اسلام را
در جاهای مختلف شبه جزیره نشر دادند. محمد صلی
الله علیه و آله خود نیز نامههای معروفش را به سران کشورهای همسایه چون ایران و روم و حبشه و مصر، در
همین ایام فرستاد و به دعوتش جنبهای جهانی بخشید.
در سال هفتم هجرت، محمدصلی الله علیه و آله با
دو هزار نفر همراهان، طبق وعده با قریش، به مکه
درآمد و حج گزارد و سه روز در مکه ماند. در همین
سه روز هم عدّۀ زیادی به اسلام گرویدند و مهمترین
آنها از سران و سرداران کفار، "خالدبن ولید" و
"عمرو عاص" بودند. محمد صلی الله علیه و آله اگر
چه دوست داشت ایام بیشتری را در مکه بماند اما
به اصرار قریش، شهر را وانهاد و به مدینه بازگشت.
دو سال پس از پیمان صلح حدیبیه که نفی هر گونه
زد و خورد علیه مسلمانان در آن مورد موافقت قرار
گرفته بود، طایفهای از منسوبان قریش به نام "بنیبکر"
به "خزاعی"ها که هم پیمانان پیامبر بودند، حمله بردند
و تجاوز کردند. جمعی از قریش هم، گویا در این ماجرا
با "بنیبکر" همراهی کرده بودند. این تجاوز، عملاً نقض
پیمان حدیبیه بود و پیامبر نیز در حمایت از خزاعیها،
لشگری ده هزار نفری فراهم کرد و به سمت مکه حرکت
کرد. قریش که قدرت سپاه اسلام را دید، وارد جنگ نشد
و محمد صلی الله علیه و آله بدون خونریزی و کشتار
وارد مکه شد، اما این بار نه به عنوان میهمان و موقت،
بلکه به عنوان "فاتح مکه". ابوسفیان در این مقابله، اسلام
آورد و تسلیم شد و سایر قریش نیز. فاتح مکه، جز دوازده
تن از سران قریش را که ظلم بسیار در حق مسلمانان
کرده بودند مجازات نکرد و در میان آنها هم، تنها
چهار تن را کشت و مابقی را مجازاتهای سبکتر داد.
این رفتار پیامبرگونه، تنها پاسخ محمد صلی الله علیه و
آله به ظلم اهالی شهری بود که بیست سال او را آزار و
اذیت کرده بودند. پس از این، محمدصلی الله علیه و آله
کعبه را گشود و دستور داد بتها شکسته شود و تصاویر
از دیوارهای کعبه محو شود. کسانی را هم به اطراف
مکه فرستاد تا بتهای قبایل را بشکنند و خبر فتح مکه
را برسانند. "بلال" غلام حبشی نیز در همین روز فتح، بر
بام کعبه رفت و اذان گفت و بدینسان
صدای اسلام در شهر مکه، پایتخت
کفر آن روزگار طنینانداز شد.
با این فتح، محمد صلی الله
علیه و آله دیگر فقط پیامبر و بزرگ
مدینه نبود، بلکه او اکنون
شبهجزیرۀ عربستان را
در فرمان پیامبری خود
داشت و قبایل و توابع
هم، اندکاندک میآمدند و به اسلام میپیوستند.
در حقیقت، اسلام با فتح مکه، فاتح شبه جزیره
عربستان شده بود و حتی یهود و نصارا هم با قبول
جزیه و خراج، به همزیستی با اسلام روی میآوردند.
پس از سامان دادنِ کار مکه، پیامبر ما، به مدینه بازگشت تا کارهای دیگر را سامان دهد. در این ایام
و سالها، جز نبردها و زد و خوردهای کوچک چون "تبوک" و...، کار اسلام و گسترش آن به سختی نخورد؛ رؤسای قبایل دسته دسته اسلام میآوردند و این اسلام آوردنها، در حقیقتپیک تازهای بود که به جایجای شبه جزیره عزیمت مییافت برای دعوت دیگران به اسلام.
اکنون محمد صلی الله علیه و آله اسلام را در
سرزمین کفر حاکم کرده بود و دیگر سودای خاصی نداشت؛ نظام اداری و حقوقی و معنوی اسلام، مثل
زکات و روزه و خمس و حج و... مقرر شده بود و
قوانین معاملات و مبادلات، رایج و قانونی شده بود. صدای اسلام در سرزمین کفر، تنها صدای حاکم
شده بود و محمدصلی الله علیه و آله دعوتی را که با سختی آغاز کرده بود، در پلههای نهایی اتمام میدید.
سیره و منش و اخلاق پیامبر هم دراینسالها، مایۀ آشنایی و الگوی مسلمانان بود؛ مهربانی، برادری، خوشخلقی، تقوا و بسیاری صفات عالیۀ اخلاقی دیگر، آخرین آموزههای محمدصلی الله علیه و آله بود که در این سالها و
در خلال دعوت خداییاش، به مسلمانان میآموخت.
قهرمان قصه ما، اکنون روزگار پس از
میانسالی را میگذارند؛ در قامت پیامبری
به شایستگی تمام... در قامت "پیامبر اسلام".
[[page 9]]
انتهای پیام /*