مجله نوجوان 128 صفحه 13

کد : 135021 | تاریخ : 22/06/1395

دل آزرده خنده کردی تو بر مرگ، آن شب یعنی از مرگ باکی ندارم یا نه، معنای لبخندت این بود: آه، من مرگ را دوست دارم مرگ، پایان دلتنگی‏ات بود ای دل آزردۀ راز دارم آه، حتی من، ای خوب خسته در دل آزردنت سهم دارم... نماز طولانی هلا هوای دل تو همیشه بارانی گره گشای دلت گریه‏های پنهانی در این هوای مه آلود سرد و پر ابهام دلم خوش است به آن چشمهای نورانی به گوش آدمیان تا جهان جهان باشد بخوان و باز بخوان آیه‏های انسانی بیا و باز بر آشوب خواب دنیا را به یک دو جمله از آن حرفهای طوفانی به جنگ و صلح، مرا راه می‏بری تا عشق تو تا چه حکم کنی، ای حکیم روحانی! همه وجود تو لبّیک بر ندای خداست تمام زندگی‏ات یک نماز طولانی! مانند باران صمیمی دیروز با ما کسی بود، از ما به ما با وفاتر آیینۀ فطرت ما، از ما به ما آشناتر دیروز با ما کسی بود، مانند خورشید، صادق مانند باران صمیمی، از باغ گل با صفاتر بودیم و دیدیم او را، گفت و شنیدیم او را رفتیم تا اوج با او، از عطر گلها رهاتر مرغان پر بسته بودیم، پرواز را برده از یاد پروازمان داد مردی، از آسمانها فراتر امروز او نیست با ما، مانند او کیست با ما؟ رفت و شکستیم بی‏او، از قلب او بی‏صداتر...

[[page 13]]

انتهای پیام /*