دل آزرده
خنده کردی تو بر مرگ، آن شب
یعنی از مرگ باکی ندارم
یا نه، معنای لبخندت این بود:
آه، من مرگ را دوست دارم
مرگ، پایان دلتنگیات بود
ای دل آزردۀ راز دارم
آه، حتی من، ای خوب خسته
در دل آزردنت سهم دارم...
نماز طولانی
هلا هوای دل تو همیشه بارانی
گره گشای دلت گریههای پنهانی
در این هوای مه آلود سرد و پر ابهام
دلم خوش است به آن چشمهای نورانی
به گوش آدمیان تا جهان جهان باشد
بخوان و باز بخوان آیههای انسانی
بیا و باز بر آشوب خواب دنیا را
به یک دو جمله از آن حرفهای طوفانی
به جنگ و صلح، مرا راه میبری تا عشق
تو تا چه حکم کنی، ای حکیم روحانی!
همه وجود تو لبّیک بر ندای خداست
تمام زندگیات یک نماز طولانی!
مانند باران صمیمی
دیروز با ما کسی بود، از ما به ما با وفاتر
آیینۀ فطرت ما، از ما به ما آشناتر
دیروز با ما کسی بود، مانند خورشید، صادق
مانند باران صمیمی، از باغ گل با صفاتر
بودیم و دیدیم او را، گفت و شنیدیم او را
رفتیم تا اوج با او، از عطر گلها رهاتر
مرغان پر بسته بودیم، پرواز را برده از یاد
پروازمان داد مردی، از آسمانها فراتر
امروز او نیست با ما، مانند او کیست با ما؟
رفت و شکستیم بیاو، از قلب او بیصداتر...
[[page 13]]
انتهای پیام /*