مجله نوجوان 128 صفحه 21

کد : 135029 | تاریخ : 22/06/1395

بفهماند. سالها تحقیق در باب این فرق ضالّه که حیثیت فلسفه را خیابانی کردند و به کوچه و گذر کشاندند، نشان می‏دهد که این جمع، صرفاً به دنبال منفعت خود بودند، نه حقیقت خِرَد. دانایی نه تحفه‏ای بود که آنها بفهمند و به خاطر همین بود که برهان را ریال ریال می‏فروختند و آشوب می‏کردند. آنها که معتقد بودند خارج از «ذهن» آدمی، حقیقتی نیست، چرا موقع اخذ پول از جوانان مظلوم آتنی، فکر نمی‏کردند پول، «تصور ذهنی» است؟! آنها که غذا می‏خوردند و با پولهای باد آوردۀ ناشی از تعالیم زیان‏آور، کاخ می‏ساختند، چرا فکر نمی‏کردند آنها تصور ذهنی است؟! فقط لقلقۀ زبانشان این بود که «بیرون ذهن، حقیقتی نیست؟!» یا «اگر هم هست، قابل شناختن نیست» و «اگر قابل شناختن هست، قابل شناساندن نیست»؟ این چه آرایی است؟! این چه حرفی است؟! آنها که حقیقتِ وجود را انکار می‏کردند، خود موجوداتی مجهول بودند و گیاهان هرزۀ باغسار سبز و خرّم فلسفه و تفکر پیچکهای هرزه‏ای که روان و اندیشۀ جوانان آتنی را با بالا رفتن از ذهن آنها، در اختیار می‏گرفتند و درست در زمانی که زمان رویش تفکرات درست و صائب بود، آنها را با آموزه‏های غلط خود به گمراهی فکری می‏کشاندند و نهاد خانواده را به ضعف می‏بردند. دریغ که نافهمی مردمان بیگانه از فلسفه، آنها را در کار خود جدی کرده بود و دریغ بزرگ‏تر آنکه، کسانی چون حقیر در آن روزگار نبودند تا چوب در آستین این مترسکهای عالم تفکر کنند و آنها را بر جالیز تفکرات و روشهای فکری غلطشان فرو کوبند. گروهی از بی‏خبرانِ امروز نیز بر آنند که وجود سوفسطایی ضرورت تاریخ فلسفه بوده است و سودمند به حال آن! زهی خیال باطل! درخت کفر، کی میوۀ ایمان دهد و راهِ اشتباه کجا به مقصد صواب نایل آید؟! کجا از خر مهره، بازاری گرم شود و کدام وقت، حقیقت از میان سیاه مشقهای چرک نویسِ مشتی مغلطه گر رخ بنماید؟! حقیقت، جواهری است که جز در صدف عقلِ پرورش یافته، پدید نیاید و جز در محیط مساعد، صعود پیدا نکند. اکنون نیز، این حقیر به نمایندگی از فیلسوفان سَلَف و خَلَف، اعلام می‏دارد که آمادگی کامل برای مبارزه با بقایای مضمحل این تفکر را دارد و بر این عهد استوار است که به چراغ فلسفۀ حقیقی سقراط، ریش آنها را بسوزاند، سبیلشان را دود دهد و چوب در آستین گشادشان کند تا هیچ تفکر مجهولی ، راههای ذلّه کردن فیلسوفان راستین را به بی‏خردانِ کوچه و بازار نیاموزد و خورشید حقیقت، همواره در آسمان داناییِ حقیقی بدرخشد...! شاید ادامه داشته باشد، شماره بعد را بخوانید.

[[page 21]]

انتهای پیام /*