
آسمانیها قربان ولیئی
قیصر امینپور، پس از 48 سال شاعرانه زیستن، پاییز
را برای کوچ برگزید و پر کشید. قیصر، برای نوجوانان هم
شعر میگفت: اگر چه بیشتر شعرهای بزرگسالانۀ او چنان
زلال و روان و ساده است که گویی سرودههایی برای نوجوانان
است. قیصر نثر هم مینوشت. کتابهای «طوفان در پرانتز» و
«بی بال پریدن» به نثر نوشته شده است. قیصر در سه کتاب
منظومۀ «ظهر روز دهم». مثل چشمه، مثل رود» و «به قول
پرستو» پای نوجوانان را به سرزمین آفتابی شعرش باز کرده
است. «آسمانیها» ی این هفته، از شاعری است که :
آسمانیتر از آن بود که در خاک بماند.
از کتاب«بی بال پریدن»
مثل جادههای شعر
دلم برای کوچههای تنگ روستا تنگ شده است. دلم برای آفتاب
روستا یک ذره شده است
خسته شدم از بس که در کنار پیاده رو بنشینم. در مقابل بعضی
شهرهای پر ادعا بر خاک بیفتم. زانو بزنم و کفشهای آنها را واکس
بزنم
دلم نمیخواهد بچههای لوس هم سن و سال خودم به من دستور بستنی و ساندویچ بدهند
بچههایی که آب را هم با چنگال میخورند. بچههایی که پول را هم با دستمال کاغذی
میگیرند
ما هم در روستا برای خودمان آدم بودیم. مادرم که در روستا رختهای خودمان را میشست،
در شهر رختهای دیگران را میشوید
پدرم که در روستا گندم و جو میکاشت، در شهر زباله درو میکند. من که در روستا به
مزرعه میرفتم، در شهر به مزرعۀ ساندویچ میروم
من که در روستا خرمن گندم را در باد میافشاندم، در شهر خرمن زباله را در دود میافشانم
[[page 16]]
انتهای پیام /*