مجله نوجوان 145 صفحه 34

کد : 135330 | تاریخ : 22/06/1395

شعر تقدیم به قیصر بزرگ از بس قلمها غرق مشق و آب و نانند دیگر تمام عاشقان بی­داستانند در حسرت رسوا شدن ماندند عشّاق دیوانه­ها دلتنگ سنگ کودکانند فرهادها امروز اسیر چشم زخمند هر چند از زخم زبانها در امانند ما عاشقان هم دردمندان زمینیم این مردمان هم دردمندان زمانند ما آخرین برگ از درختی خشک و پیریم این بادهای هرزه هم بی­خانمانند باری رها کن تا به درد خود بمیریم باری رها کن تا به حال خود بمانند سیّد صابر موسوی

[[page 34]]

انتهای پیام /*