مجله نوجوان 150 صفحه 26

کد : 135466 | تاریخ : 22/06/1395

قربان ولیئی ترنم کلمات هستی درسکوت زبان، نامگذاری چیزهاست. ما اشیاء جهان را نامگذاری می­کنیم و از آنها حرف می­زنیم، کلمه­ها، زبان را می­سازند. و هر کلمه­ای به چیزی اشاره دارد. درخت، یک کلمه است که «د» و «ر» و «خ» و «ت» آن را ساخته­اند. اما درخت در طبیعت نامی ندارد. کسی درخت را می­شناسد که آن را ببیند، لمس کند، ببوید. کلمات ما را از جهان دور کرده­اند. ارتباط بی­کلمه با جهان، ما را به آن نزدیک می­کند. کلمات فقط به چیزی اشاره می­کنند، همین. درخت یک کلمه است؛ ما وقتی این کلمه را در می­یابیم که خود درخت را دریابیم. در سکوت ... آنگاه که هیچ کلمه­ای در ذهن نیست... خود درخت در ما ظاهر می­شود؛ خود درخت. کلمات، جهان را تکه تکه کرده­اند و به هر جزئی از آن نامی داده­اند؛ امّا جهان تکه تکه نیست؛ هستی، یکی است. در سکوت و آرامش- آنگاه که هیچ کلمه­ای در ذهن نیست- هستی، به کلّ و با تمامیت خودش در ما حاضر می­شود. گنج پنهان داود پیغمبر در نیایش با خداوند گفت: «خدایا تو بی­نیازی از آفریده­هایت؛ پس چرا خلق را آفریدی؟» جواب آمد: «ای داود، من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس آدمیان را آفریدم تا مرا بشناسند.»

[[page 26]]

انتهای پیام /*