مجله نوجوان 152 صفحه 24

کد : 135536 | تاریخ : 22/06/1395

میخکی پخ کلّه ماجراهای آقای میخی نرود میخ آهنین در چشم آقای میخی این روزها دچار مشکل خیلی بزرگی شده است . مشکل از اینجا شروع شد که آقای میخی احساس کرد یا بهتر است بگوییم فهمید که آنچنان که می بایست ، به چشم دیگران نمی آید . آقای میخی در ادارة یعنی نشریّه ای که در قسمت های قبلی دربارة آن صحبت کردیم یک خبرنگار خیلی معمولی است و هیچ فرقی با باقی خبرنگاران یا حتی باقی کارمندان آن نشریه ندارد . آقای میخی حتی در خانة خودش هم به چشم نمی آید . تازه پس از سالها به یاد این موضوع افتاده است که تاریخ تولدش را هیچ کدام از اعضای خانواده اش یعنی همسر و پسرش نمی دانند و به یاد نمی آورد که کسی روز تولدش را به او تبریک گفته باشد . آقای میخی تا به حال در روز خبرنگار هم هدیه ای از دوستی نگرفته است و از آن بدتر اینکه هیچ کس این روز را با SMS هم به او تبریک نگفته است . و خاصیت میخ این است آقای میخی باید این واقعیت را بپذیرد که این به چشم نیامدن ، خاصیت میخ هاست . میخ ها موجودات متواضعی هستند و تا زمانی که کارشان را به خوبی انجام می دهند هیچ وقت به چشم کسی نمی آیند . میخ ها در زندگی بشر نقش بسیار مهمی دارند . خیلی از چیزهای دنیا به وسیلة میخ به هم وصل شده است اما در هیچ کدام از این چیزها میخ اصلاً دیده نمی شود . مثلاً آقایان نجّار ، میخ های کمد یا قفسه هایی را که می سازند با رنگ پنهان می کنند یا آقایان کفاش میخ ها را از زیر به کفش می کوبند تا دیده نشوند . این میخ ها تا زمانی که از زیر بار مسؤولیت شانه خالی نکرده اند اصلاً دیده نمی شوند ؛ مثلاً میخ هایی که تابلوهای نقاشی را نگاه می دارند همیشه

[[page 24]]

انتهای پیام /*