سر مقاله
چه غافل بودیم از سالاد فصل
دلم میخواهد من هم راجع به یک چیزی نظر بدهم و
خودم را قاطی صحبت کنم امّا نه از کار رئیس جمهورها
چیزی سرم می-شود و نه از قیمت مسکن خبر دارم
ماشین هم ندارم که بدانم سهمیه بندی بنزین خوب
است یا نه
***
چشمهایم را در سرتاسر سفره میگردانم.ظرف سالاد
نگاهم را متوقف میکند، برای چند لحظه به رنگ سبز
و درخشان برگهای کاهو خیره میشوم و به طرح زیبای،
حلقههای گوجه زل میزنم. انگار برای اوّلین بار است
که سالاد میبینم. باید اعتراف کنم که تا به حال متوجّه
زیبایی فوقالعادة سالاد فصل نشده بودم. شاید همین
صحبتهای خیلی خیلی مهم بزرگترها باعث
شده بود که تا به حال اینقدر نسبت به
زیبایی سالاد فصل بیتوجّه
باشم.
.
.
!
.
ما ایرانیها عادت داریم که سر سفره با هم حرف
بزنیم. اصلاً انگار غذا خوردن در سکوت به تنمان
نمیچسبد، مخصوصاً وقتی که سفره مهمان هم داشته
باشد. مهمانهایی که دوستشان داریم و ماههاست که
آنها را ندیدهایم. مهمان که در سفره باشد گپ و گفت
مثل نانِ سر سفره واجب میشود. حالا مهم نیست که
این صحبتها دربارة چی باشد. خود گفتگو اینجا موضوع
مهمی است و سر سفره خیلی به آدم می-چسبد. حالا
اینکه دربارة چی صحبت بشود زیاد فرقی نمیکند.
***
امروز هم یکی از آن مهمانیهای به یاد ماندنی است
خالهها و مامان همینطور که مشغول صحبت کردن
هستند، سفره را هم چیدهاند و بابا و دایی و شوهرخاله
قاشق به دست از دیسهایی که سر سفره چیده میشود
استقبال میکنند. اینجا دقیقاً همان نقطة شروع بحثهای
سر سفره است. بابا سر صحبت را از اینجا باز میکند که
رئیس جمهور فعلی خیلی برنامههای مثبتی برای آیندة
کشور دارد و دایی وسط حرفش میپرد که نه خیر
برنامههای رئیس جمهور قبلی خیلی بهتر بود.
صحبت مثل همیشه ادامه پیدا میکند و مثل
همیشه پس از چند دقیقه به افزایش قیمت مسکن
و مثل همین چند ماه گذشته به مبحث مهم
و حیاتی سهمیه بندی بنزین ختم
میشود.
. !
[[page 3]]
انتهای پیام /*