سنگی در برکه
هر چیزی یک راه است. همۀ هستها راه میروند.
درخت یک راه است. از دانه شروع شده است و تا
همیشه ادامه دارد. درخت، هم مبدأ است هم مقصد. درخت در خودش راه میرود؛ راه میرود که درخت بماند. راه، خود درخت است. سنگ، راه است.رود، راه است. همه راه میروند و هیچ وقت نمیرسند. آخر، راه هم راه میرود. چون همۀ هستها راهند؛ هستی یک راه بیانتهاست.
هستی، یگانه است، یک هستی هست. هست حقیقی، تنها خداوند است. روح ناآرام، نمیتواند یگانگی هستی را نشان دهد. وقتی روانِ آدمی آرام شود، جهان او
یگانه میشود. درست مثل یک کاسۀ آب؛ اگر آب
ناآرام باشد، سیبی را که بالای آن گرفتهایم، تکه تکه
نشان میدهد. وقتی آب آرام شد، تمامی سیب را نشان میدهد. تمام مقصد، رسیدن به آرامش روان است.دل آدمی مانند رودخانۀ آرامی به پهنای آسمانها هستی را نشان میدهد. ذهن آرام، در دستان خداوند، رام است و با جریان رودِ هستی هماهنگ است. هر چیزی که آرامش روان را از ما بگیرد، شیطانی است. شیطان، استاد ناآرام کردن است. گناه، سنگی است که شیطان به برکۀ آرام روان میاندازد و آن را ناآرام میکند.
[[page 29]]
انتهای پیام /*