مجله نوجوان 169 صفحه 11

کد : 135991 | تاریخ : 21/06/1395

. حضرت امام دادند و این امر برای ما بسیار جالب و خوشحال کننده بود. آن یک هفته­ای که امام در کربلا بودند، نماز جماعت با شکوهی در صحن امام حسین علیه السّلام برگزار می­شد این آقا می­آیم.» در اوّلین دفعه­ای که امام پس از تبعید به عراق وارد کربلا شدند، یکی از آقایانی که در صحن سیّد الشّهدا نماز می­خواندند، جای نمازشان را به حال آمدن به مدرسه را نداشته باشند. به همین دلیل همۀ طلبه­ها صبر کردند تا ماه مبارک رمضان تمام شد امّا باز هم امام تشریف نیاوردند. بالاخره طلبه­ها خدمت ایشان رسیدند و با تحقیق معلوم شد که ماجرا از چه قرار است و این که حضرت امام از گفتۀ آن شخص احتمال می­دهند که برای یکی از ساکنان مدرسه مزاحمت ایجاد شده است. سرانجام بعد از اینکه طلبه­ها متعهّد شدند که جانماز خود را طوری و جایی بیندازند که مقابل حجرۀ هیچ طلبه­ای نباشد و مانع از رفت و آمد طلبه­ها به حجره­هایشان نشود،امام قبول کردند. یادم می­آید که امام به طلبه­ها فرمودند:« من عادت به این که نماز جماعت بروم،ندارم. قم هم که بودم در منزل نماز جماعت می­خواندم و حاضر نیستم که حتّی برای یک نفر مزاحمت داشته باشم.» ولی طلبه­ها با اصرار زیاد گفتند:« ساکنان مدرسه کسی غیر از ما نیست و ما از شما تقاضا داریم که به مدرسه تشریف بیاورید و در آنجا نماز جماعت بخوانید.»نزدیک غروب بود، طلبه­ها آمده بودند که امام را برای نماز ببرند. امام هم قبول کردند ولی گفتند :« شما بروید، من با

[[page 11]]

انتهای پیام /*