مجله نوجوان 171 صفحه 28

کد : 136080 | تاریخ : 21/06/1395

لیلا بیگلری پرفسور بالتازار باغ گل ایرانی است تا با نگاه کردن به آن تشویق بشوند که کارهای خوب خوب بکنند و بتوانند به بهشت بروند. این باغچه گاهی در وسط حیاط و درون کوچه یا در گلدانهای کوچک و گلخانه­هاست. گاهی هم درست وسط اتاق نشیمن افتاده است و من و شما بی­توجه به آن روی آن راه می­رویم و می­خوابیم و می­نشینیم و سریالهای آدم فضایی تماشا می­کنیم. باغ خانه­های ما همان فرش است که گلها و بلبلها و گاهی گاو و گوسفندها و خلاصه کلّی جک و جانور خوشگل را با گره­های نخ به فرش قفل و زنجیر کرده است تا ما با دیدن آن به یاد چیزهای خوب بیفتیم. در خانۀایرانیها از قدیم الایّام همیشه حداقل یک باغچه وجود داشته است که از دیدن آن لذت می­بردند. آنها این باغچه را تکّه­ای از بهشت می­دانند که به صورت یک اشانتیون یا هدیۀ تبلیغاتی در اختیار آنها قرار گرفته زیر انداز اساطیری . آنها از همان جنس چادرهای خود، زیراندازهایی درست کردند و روی آن خوابیدند. و به تدریج نقشهایی از زندگی روزمرۀ آنها وارد زیراندازها شد و آنها را به شکل جاجیمهای امروزی درآورد. مصزیها، چینیها، ایرانیها و خیلیهای دیگر به صورت جداگانه برای خودشان فرشهایی اختراع کردند و هر کدام از آنها خیال می­کردند که خودشان مخترع این نوع زیرانداز هستند وقتی که آدمها در غار زندگی می­کردند، پوست حیوانات را درسته می­کندند و زیرشان می­انداختند تا قلوه­سنگها در تنشان فرو نرود. خیلی گذشت تا چادرنشینها تصمیم گرفتند کف خاکی چادرهایشان را با یک چیزی بپوشانند که تا صبح سرفه نکنند و خاک در حلقشان فرو نرود

[[page 28]]

انتهای پیام /*