وامّا راههای درمان:
1-یک بقچه غنچه را مچاله کنید و
روزی 7 بار، بکوبید توی سرش.
2- صبح به صبح، یک گاو را آب
لمبوکنید و با پودر یک چیزی قاطی
کنید امّا ندهید به بیمار، بلکه بروید
یک بقچه غنچه را مچاله کنیدو روزی
14 بار بکوبید توی سرش.
درمانهای جدید:
1- پولهایتان را جمع کنید و هر چه
لودر هست بخرید و توی کمد یا پشت
ماشین لباسشویی قایم کنید.
2- دم در دستشوییهای صحرایی،
غنچههای زیادی بکارید.
3- گواهینامۀ رانندگی با لودر بیمار
را ببرید بدهید گاو مش حسن بجود.
5- به بیمار بگویید: «قاط نزنی،
میروم برایت شارژ موبایل میخرم!»
6-به بیمار چیزی نگویید، ببینید چه
میشود!
7-اگر چیزی شد، به او بگویید:
«قاط نزنی ،میروم دوباره برایت شارژ
موبایل میخرم!»
8-چنانچه خوب شد، بروید به بیابان
خاربجوید!
موفق باشید
پرفسورشیمپال
متخصص «قاط»
پسر عمۀ دل گرفته، هر از گاهی
از زور درد، در میزند امّا آن
صدا با لحن تندتری میگوید:
«گیرنده آقاجان!» خلاصه آقای
پسرعمه «قاطی» میکند و «شاک»
میزند. غنچه را رها میکند و با
گوشهای سرخ شده میرود یک لودر
میآورد تا دستشویی را روی سر آن
آقایِ دستشویی رفته، خراب کند امّا
میبیند که آن آقا که اتفاقاً اسمش
«پسرخاله قازقول» بوده، آمده بیرون و
دستهایش را به نشانۀ تسلیم بالا برده
است. در این حال پسر عمه که حسابی
«قاط» زده، میزند دستشویی و غنچه و
قازقول را با خاک یکی میکند و عربده
زنان میخواند:
«خونت خراب شه غنچه
بیدستشویی شی صحرا!
این همه موندنِ تو
برام شده معما (2بار)»!
همان طور که دیدید، پسرعمۀ ما در
عصبانیت هم شاعر بوده است.
بله «گیرشاک قاطی» بیماری کسانی
است که زود از کوره در میروند و
دست به لودر میبرند یا با چوب و
چماغ و لنگه کفش به جان دیگران
می افتند.
تاریخچۀ بیماری
این بیماری خیلی قدیمی نیست
امّا ریشهاش باز به خانوادۀ شیمپالها
برمیگردد. در کتاب «طب القاطی فی
گیرالشاکی» اثر مرحوم «قوز شیمپال
فرفورژه» آمده است که این بیماری
برای اولین بار در جای خاصی ملاحظه
نشده امّا برای دومین بار در پسر عمۀ
خاله جان شیمپال هفتمیه حلول کرده
است. ماجرا از این قرار بوده که
یک روز لنگ ظهر، جناب پسر عمه،
لولهنگ یا همان آفتابۀ سفالین را بر
میدارد و به صحرا میرود تا سری به
دستشویی صحرایی بزند. حتماً میدانید
که هیچ وقت کسی به صحرا نمیرود
تا به دستشویی دریایی سربزند! اگر
نمیدانید بروید همان خار بجوید!
وی به محل مذکور میرسد و
دقّالباب میکند امّا صدای خستهای از
آن سو میآید که: «گیر نده!»
آقای پسر عمه بنا به رسم ادب تا
دم غروب، دم در توالت ،کنار یک
غنچه گل سرخ زیبا مینشیند و شعری
میسراید:
دلم گرفته غنچه! اندازۀ یه بقچه
اندازه یه بقچه، دلم گرفته غنچه
(2بار)
[[page 7]]
انتهای پیام /*