
لطفا با لهجه مشهدی بخوانید: قاسم رفیعا
فردا جمعه نیست
را باز کرد و گفت: آقایان و خانمها
از محضر همۀ شما معذرت میخوام.
من چون فردا تعطیلم فکر کردم جمعه
است. لذا از همۀ شما معذرت میخوام.
لطفاً برای سلامتی خودتان و خانواده
محترمتان اجماعاً صلوات!
و صدای صلواتمان آمد پایین و همگی
به سمت کسی که درخواست صلوات
کرده بود برگشتیم. مرد با حالتی سرشار
از بهت و حیرت به ما نگاه کرد و انگار
تازه خودش متوجه شده باشدکه چه
خطایی کرده، بلند شد و دستهایش
بنده خدا وارد اتوبوس شد و با صدای
بلند فریاد زد: شب جمعه است. برای
شادی روح درگذشتگان صلوات.
همۀ ما با صدای بلند صلوات
فرستادیم اما آخرای صلوات کم کم
متوجه شدیم فردا اصلاً جمعه نیستدانش آموز
را تحت بررسی قرار داد و دید بلیط را
چسب کاری کردهاند. گفت: این بلیط
مال کیه؟
دانش آموزی که داشت پیاده میشد،
گفت: اجازه آقا! مال مایِ.
-آخه بچه، کدوم آدم عاقلی بلیط
اتوبوس رو چسب میزنه ؟ برو پایین.
رانندههای اتوبوس
اصلاً دلشون
نمیخواد بلیطها به
سختی پاره بشه.
لذا خواهش میشود
علی رغم ارزش
بالای بلیط اتوبوس
در مشهد که بیش
از هر اوراق بهاداری
ارزشمند است، در
صورتی که پاره شد
پنجاه تومن خرج سی
تومن بلیط نکنید.
پسرگفت: بپر سوار شو حرکت کنیم!
حالا حکایت ماست که هیچ ربطی
هم به لطیفۀ بالا ندارد. راننده بلیطها
را یکی یکی و دو تا دو تا میگرفت پاره
میکرد. ناگهان یک بلیط پاره نشد.
راننده هی زور زد و هی بلیط را فشار
داد،فایدهای نداشت. بلیط مورد نظر
رانندهها عادت دارند بلیط پاره کنند.
میگویند دانشآموزی با خوشحالی
وارد حیاط شد.
پسرک با خوشحالی در حالی که
کارنامه را به پدرش میداد، گفت:
قبول شدم. نگاه کن قبول شدم بابا.
پدر کارنامه را گرفت و پاره کرد و به
[[page 26]]
انتهای پیام /*