مجله نوجوان 179 صفحه 20

کد : 136324 | تاریخ : 21/06/1395

حیم - اعصاب­نورد بیانیّۀ شماره 604 برای اعضای کلوپ اعصاب­نوردی اسمتو فاش نکن رفیق! رسیدن یک نامه از طرف دوست عزیزی که خودش را دانا-اعصاب­نورد معرفی کرده است،کمیتۀ مرکزی کلوپ اعصاب­نورد را به این فکر انداخت که در مورد نام­گذاری در کلوپ توضیحی بدهد. با اینکه حیم-اعصاب­نورد بنیانگذار رسمی کلوپ اعصاب­نوردی است ولی در واقع این جدّ بزرگ او بود که به پایه­گذاری سبک اعصاب­نوردی در روستایشان شهرت یافت.او که نامش جلیل بود،در روستایشان به اعصاب­نوردی می­پرداخت. مثلاً طناب چاه را پاره می­کرد و سطل را درون چاه می­انداخت. یا صبح علی­الطلوع به مکتب­خانه می­رفت و تشک زیر پای معلّم را خیس آب می­کرد یا در طویله،قورباغه و ملخ وِل کرد و خیلی کارهای دیگر. او برای کار خودش ارزش خاصّی قائل بود و در این راه ایده­های خوبی را هم اجرا می­کرد.برای مثال یک بار با دوا گلی هندوانه­های مزرعۀ مش اصغر را خال خالی و در روستا شایعه کرد که هندوانه­های مش اضغر سرخک گرفته­اند! مش اصغر که نمی­دانست چه اتفاقی برای هندوانه­هایش افتاده است 2 تا هندوانه برداشت و به تهران رفت ولی وقتی در ادارۀ کشاورزی غش غش به او خندیدند،فهمید که باید پای جلیل در میان باشد و پس از بازگشت کتک مفصّلی به جلیل زد. جلیل تمام مدّتی که کتک می­خورد به انتقام فکر می­کرد.فردای آن روز جلیل به شهر رفت و یک کلاه و یک جلیقه شبیه کلاه و جلیقۀ مش اصغر تهیه کرد.او شبها کلاه را بر سر الاغشان می­گذاشت و جلیقه را هم رویش می­انداخت و در روستا می­گرداند.پس از چند روز در روستا شایعه شد که مش اصغر،شبها خر می­شود. اینها داستانها و خاطرات کوتاهی در مورد جلیل،جدّ بزرگ حیم- اعصاب­نورد بود. بعدها جلیل خاطراتش را با عنوان جیم نوشت ولی هیچوقت موفق به چاپ آنها نشد چون پسرش،مهران پس از مطالعۀ یادداشتهای پدرش جوگیر شدو در یک اقدام خطرناک خانه را به آتش کشید و همۀ خاطرات

[[page 20]]

انتهای پیام /*