مجله نوجوان 185 صفحه 14

کد : 136498 | تاریخ : 21/06/1395

ماجرا های نسیم لباس رنگی ، آینة قدّی مهدی طهوری داشتند برای مدرسه اعضای شورای دانش آموزی انتخاب می کردند . 9 نفر انتخاب می شدند و یکی رئیس می شد . گفتند هرکس دوست دارد ، کاندیدا شود . من کاندیدا شدم و بعد قرار شد کاندیداها تبلیغ کنند . هرکس چیزی به عنوان تبلیغ نوشت و روی دیوار زد . من هم نوشتم : «من ژل مو را آزاد می کنم . حمایتگر شما نسیم . رنگ مانتو آزاد است . من حمایتگر شما هستم . من شمار را می خندانم .» چند تا کپی گرفته بودم که به دیوار بزنم . از این ور می چسباندم ، از آن ور مسؤولان مدرسه برگه ها را از دیوار می کندند . هرچی می گفتم اینها شوخی است ، توی کتشان نمی رفت . می گفتند جدی بنویس . اما مشکل این جا بود که من هیچ حرف جدی ای نداشتم بزنم . بعد ، قرار شد بچه ها را جمع کنند و هرکس حرف های خودش را بزند . چند نفری رفتند و خیلی مؤدب گفتند : «امیدوارم منو انتخاب کنین . من تمام تلاش خودمو می کنم . من هدفم اینه ، من هدفهم اونه .» و از این چیزها ، من آخر همه رفتم تا کسی از شیوة تبلیغی من برداشت نکند . نوبتم که شد ، رفتم و گفتم : «من خیلی راحت می خوام صحبت کنم . یه سری چیزها می گم ولی اگه نشد ، فردا نیاید در خونه مون بگید چرا این کارو نکردی ، چرا اون کارو نکردی ؟ منو انتخاب کنید چون خیلی باحالم . درود بر باحال بودن ، درود بر خوشحالی ، درون بر مانتو های رنگی ، درود بر ژل موی سر !» یک دفعه مدرسه ترکید و همة بچه ها سوت زدند و هورا کشیدند و فهمیدم تبلیغاتم مؤثر بوده . بالاخره روز انتخابات رسید . مدرسة ما 300 نفر دانش آموز داشت و هر دانش آموز باید توی هر برگی 9 تا اسم می نوشت . بچه ها که برگه ها را پر کردند ، من و معلم امور تربیتی و چند نفر دیگر از بچه ها مشغول شمردن شدیم . معلم امور تربیتی هم حواسش بود که ما تقلب نکنیم و مدام برگه ها را چک می کرد . شاید باورتان نشود از 300 نفر 227 نفر به من رای داده بودند و من به عنوان رئیس شورای دانش آموزی با اختلاف خیلی زیادی از بقیه انتخاب شدم . حالا باید کارم را شروع می کردم . من چند وقتی منتظر ماندم تا مسؤولان مدرسه به من

[[page 14]]

انتهای پیام /*