افسانههای برادران گریم
برگردان از زبان آلمانی:
سید احمد موسوی محسنی
فرید و کاترین
آقای فرید و خانم کاترین با هم
ازدواج کرده و زندگی خود را آغاز کرده بودند. روزی فرید گفت: «کاترین جان، میخوام برم سرِ زمین، دوست دارم وقتی بر میگردم برای ناهار کباب و نوشابه آماده باشه.» کاترین در جواب گفت: «برو خیالت راحت باشه. چیزی که میخوای برات فراهم میکنم.»
تکهای سوسیس توی تابه گذاشت
و مقداری روغن ریخت و روی آتش گذاشت. کاترین در حالی که تابه را
نگه داشته بود، در افکار خود غرق
بود. ناگهان به خاطرش رسید: «تا سوسیس آماده میشه، میتونی از زیرزمین نوشابه بیاری.» تابه را روی
آتش گذاشت، ظرفی برداشت، به زیرزمین رفت، شیر را باز کرد و به
نوشابهای که توی ظرف میریخت، خیره شد. پیش خودش گفت: «نکنه سگ سر برسه و سوسیسو ببره.» فوری از پله بالا رفت، دید سوسیس در دهان سگ پشمالوست و دارد فرار میکند. تنبلی نکرد. دوید و تا چند مزرعه آن طرفتر دنبالش کرد اما سرعت سگ از کاترین بیشتر بود و نتوانست سوسیس را پس بگیرد؛ فقط خستگی دویدن برایش ماند. برای رفع دقّ دلی گفت: «به جهنم، رفت که رفت.»
در راه بازگشت چون خیلی خسته بود، یواش یواش راه میآمد تا خنکش
شود. از آن طرف بشکه کاملاً خالی شده و نوشابه کف زیر زمین را گرفته بود. مثل این که کاترین شیر آن را نبسته بود. از بالای پلهها این وضعیت را دید و داد زد: «ای بخشکی شانس! حالا چه کار کنم که فرید متوجه نشه؟» لحظهای فکر کرد. بالاخره به ذهنش رسید که از آخرین هدایای کلیسا یک کیسه آرد مرغوب جو باقی مانده. وقتی میخواست آن را پایین ببرد و روی زمین بپاشد گفت: «خیلی خوب شد. پس انداز به موقع آدمو از نیازمندی نجات میده.» آن را کشید، برد زیر زمین، به ظرف پر از نوشابه برخورد کرد. ظرف لغزید و نوشابه فرید هم روی زمین ریخت. کاترین گفت: «هر چه پیش اومد، خوش اومد. بالاخره هر پیشامدی عاقبتی داره.» بعد آردها را کف زیر زمین پاشید. وقتی تمام شد، از کاری که کرده بود اظهار رضایت کرد و گفت: «وای! این جا چه قدر تمیز و پاکیزه شد.»
سر ظهر فرید به خانه آمد و گفت: «خوب، خانوم خانوما، چی برام درست کردی؟»
فرید عزیز، میخواستم برات سوسیس کباب کنم امّا وقتی رفتم نوشابه بیارم، سگ اونو از توی تابه دزدید. وقتی دنبال سگ رفتم، شیر باز موند و نوشابهها ریخت کف زیرزمین. وقتی میخواستم با پاشیدن آرد کف زیرزمین رو خشک کنم، به ظرف نوشابه خوردم و ریخت. اصلاً ناراحت
[[page 12]]
انتهای پیام /*