حامد قاموس مقدم
امشب بهار پیش روی ماست
رسید. امشب رسید. امشب هر چه که باشد، شب توست و آینده در دستانت. آیندهات را رقم بزن. به آسمان نگاه کن و آنچه را که میخواهی بیواسطه طلب کن. سلطان آسمان و زمین را به نام بخوان. نام بزرگش را زمزمه کن. هزار نام عظمیش را که نام اعظمش در میان آن هزار نشسته است. فریاد عفو و بخشش سر بده. به آنچه کردهای بیندیش تا آنچه را که طلب
میکنی فراهم شود. حق تعالی به تو نگاه میکند و زمین و آسمان گسترۀ آمد و شد فرشتگانند.
او را طلب کن. خودِ او را. آنگاه همه چیز خواهی داشت. اشک به چشمانت مینشاند و دستت را از گنداب گناه پاک میکند. دلت برق میزند و نگاهت آبی آسمانی میشود. روحت سبز و سرشار میشود و نفست مسیحایی.
کتاب آسمانی را در سالروز نزولش
و آفریده شدنش ورق میزنی. بند بند وجودت به برگ برگ صفحات و خط خط جملاتش متّصل است.
فریاد الغوث سر میدهی از دهان، از زبان و آنگاه که این فریاد به دل رسید و از دل برآمد، آسمانیان بر تو سجده میکنند و خداوند به مخلوق بیهمتایش «احسن» میگوید و تبارکالله.
امشب میگذرد. با همۀ نور و سلام و عطرش. همچون کاروانی که میرود
[[page 24]]
انتهای پیام /*