مجله نوجوان 187 صفحه 34

کد : 136590 | تاریخ : 21/06/1395

مریم رزاقی بی صدای گامهای تو کوچه‏های کوفه دیده‏اند ردّ پای غربت تو را توی گوش شهر گفته‏اند نخلها حکایت تو را در نگاه تو همیشه می‏وزید عطر مهربانی نسیم در دلت همیشه خانه داشت غصه‏های بچه‏ای یتیم در طلوع چشمهای تو چشم کوفه غرق خواب بود کیسه‏های نان به دوش تو کوله بارت آفتاب بود تَق تَتَق کلون در کودکی به سوی تو دوید قرص نان کنار در ولی رفته‏ای و او تو را ندید آب می‏شدند صبح درد از خجالت آفتاب و ماه آه کاشکی نمی‏شکافت فرق روشن تو صبحگاه باغ گل برای باغبان غنچه غنچه دیر می‏شکفت توی دست بچه‏های شهر کاسه کاسه شیر می‏شکفت بی صدای گامهای تو کوفه خالی از امید شد در نگاه غصه­دار شهر چشمهای تو شهید شد

[[page 34]]

انتهای پیام /*