مجله نوجوان 189 صفحه 7

کد : 136635 | تاریخ : 21/06/1395

باغ خیالی پروانه فرود آمده روی گل قالی دنبال چه عطری­ست در این باغ خیالی چسبانده به هم بال و پرش را غم گنگی آنجا که گلی نیست، خوشا بی‏پر و بالی! عمران صلاحی به خوبی می‏دانست چه شعری بگوید که با مخاطب خویش ارتباط برقرار کند زیرا زبان مردم را به خوبی می‏فهمید. اسدالله امرایی مترجم بزرگ و نام آشنای معاصر در این­باره می‏گوید: «صلاحی ادبیات اجتماعی و مردمی را خوب می‏فهمید و با شعر و طنزش به کوچه پس کوچه‏های اصالت سفر می‏کرد و اصرار داشت تصویرگر زلالیها و یکرنگیهایی باشد که در امتداد سایه‏های نجیب و دیوار‏های رنگ و رو رفته جاری است.» حکایت زن و مرغ شنیدم زنی بود نامش پری پری داشت یک مرغ کاکل زری که هر روز یک دانه تخم درشت زمین می‏نهاد از نواحی پشت! پری خانم اما طمعکار بود همیشه به فکر خریدار بود به خود گفت مرغم اگرچه تک است ولی یک عدد تخم بس اندک است از این رو به او دانه بسیار داد سرانجام دست خودش کار داد چنان مرغ او چاق و دلخسته شد که راه صدورش به کل بسته شد!

[[page 7]]

انتهای پیام /*