هر روز میرسم لب این سالخورده رود با کوزهای که بشنوم از رودها سرود تقسیم میکنم عطشم را به ماهیان میریزم التهاب دلم را میان رود *** اما تو رفتهای به فراسوی رودها من سنگ ماندهام لب این ساحل کبود