مجله نوجوان 192 صفحه 17

کد : 136681 | تاریخ : 21/06/1395

باشد. با چشم خودم دیده بودم که تملّق و چاپلوسی و ریا با قیصر دشمنی می­کردند امّا او سرافراز و بی­نیاز بود و بی­نیازی او خیلی از مناسبات رایج اداری و سیاسی جامعه را به هم می­ریخت و مشت خالی سکّه­های تقلّبی را خیلی زود باز می­کرد. قیصر آزاد بود و دوست داشتن قیصر سنگ محکمی بود که ما درستی و غلطی آدمها را با آن می­سنجیدیم. خوبها همیشه دوستش داشتند و بدها به محبوبیّت او حسادت می­کردند و از او می­گریختند. *** قیصر امین پور در دنیای مجلّات کودکان و نوجوان هم به اندازۀ دنیای شعر محبوبیّت دارد. او سالها سردبیر مجلّۀ سروش نوجوان بود و مجلّۀ ما را هم دوست می­داشت. یادم می­آید هرچند شماره یک بار مجلّات دوست را برای استادم می­بردم و از راهنماییها و تجربۀ فراوان او برای بهتر شدن مجلّه بهره­مند می­شدم و با همین شیوه، کارکردن و مطلب نوشتن برای نوجوانان را از او یاد می­گرفتم. *** سه شنبه، هشتم آبان ماه سال گذشته استاد قیصر امین پور حوصله­اش از دست ما سر رفت و برای همیشه به آسمان سفر کرد. الان یک سال است که ما بزرگترین و بهترین و مهربانترین معلم زندگی­مان را از دست داده­ایم. یک سال است که تنهایی زورش از ما بیشتر شده و ما بدون قیصر زورمان به تنهایی نمی­رسد. تنهایی ما را اذیت می­کند و مهربانی بدون قیصر کاری از دستش بر نمی­آید. محسن وطنی یادداشتهای گم شده پس کجاست؟ چند بار خرت و پرتهای کیف باد کرده را زیر و رو می­کنم: پوشۀ مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار کارتهای دعوت عروسی و عزا قبضهای آب و برق و غیره و کذا برگۀ حقوق و بیمه و جریمه و مساعده رونوشت بخشنامه­های طبق قاعده نامه­های رسمی و تعارفی نامه­های مستقیم و محرمانۀ معرفی برگۀ رسید قسطهای وام قسطهای تا همیشه ناتمام... پس کجاست؟ چند بار جیبهای پاره پوره را پشت و رو کنم: چند تا بلیت تا شده چند اسکناس کهنه و مچاله چند سکۀ سیاه صورت خرید خوار و بار صورت خرید جنسهای خانگی... پس کجاست؟ یادداشتهای درد جاودانگی؟

[[page 17]]

انتهای پیام /*