مجله نوجوان 199 صفحه 24

کد : 136940 | تاریخ : 21/06/1395

حامد قاموس مقدم ^ به من که شیعه زاده شده‏ام تاریخ را مرور می‏کنم. لحظاتی در آن است که همچون قصّه شنیده‏ام و از آن گذشته‏ام؛ لحظاتی سخت و سرنوشت ساز که از درک آن عاجزم. شاید فقط به عنوان داستان و افسانه آنها شنیده‏ام و پذیرفته‏ام ولی واقعیت آنها آنقدر عظیم است که از درک آن عاجزم. لحظاتی مانند وقتی ابراهیم خنجر بر حنجر اسماعیل می‏گذارد یا وقتی موسی و قومش به ساحل نیل می‏رسند و لشگر فرعونیان از پی آنها هستند، وقتی نوح بر بلندای تپه‏ای کشتی می‏سازد یا وقتی یوسف را به تالار هفت در می‏برند، وقتی مریم و طفلش در آستانۀ شهر ظاهر می‏شوند. هزاران حکایت در تاریخ است که انسانها را در دوراهی انتخاب قرار داده است و پس از آن است که رستگار و شقی راهشان را از هم جدا کرده‏اند، در این لحظات است که باید مطلقاً و بدون هیچ تردیدی تسلیم امر حق شد و چشم بسته و با ضمیری روشن و امیدوار راه حق را برگزید. شیعه به دنیا آمده‏ام. مهر علی بر دلم بوده است و از دلم می‏جوشد. در ایّام ضربت خوردن و شهادتش رخت سیاه بر تن می‏کنم و در سالروز میلادش قند شوق در دلم آب می‏شود و اینک که غدیر است و هنگامۀ انتخاب، او را منتخب حضرت حقّ و فرستاده­اش، رسول مهربانی‏ها می‏دانم. با خود می‏اندیشم اگر در هنگامۀ امتحان غدیر حاضر بودم چه می‏شد. آیا آنقدر شجاعت در دلم بود که از ولی منتخب حمایت کنم و در راهش جان بدهم یا همۀ اینها، فقط ورد زبان است و اگر من هم در آن هنگام جزو انتخاب کنندگان بودم و مردمی که هم عصر مولا زندگی می‏کردند، همرنگ جماعت می‏شدم تا رسوا نشوم. حالا که شیعه زاده شده‏ام حتماً فریاد خواهم زد که من حتماً و بی هیچ درنگ و اندیشه‏ای در راه مولایم سر و جان می‏باختم و راه حقّ و حقیقت را برمی گزیدم و به حقّانیت او اقرار می‏کردم و در حمایت از آن حقیقت محض، تمام توانم را به کار می‏بستم. پیامبر رحمت که معجزه‏اش کتاب بود و فرهنگ، سنگ محک دیگری نیز به جا گذاشته است که برای محک زدن و ارزیابی افرادی همچون من که

[[page 24]]

انتهای پیام /*