مجله نوجوان 216 صفحه 25

کد : 137481 | تاریخ : 20/06/1395

بکشه! یادتون باشه که پولیتیکش پیازکشونه پای دیزی خوریه! تازه اینا حواشی پیاز خورونه. اصل داستان وقتیه که نیم کیلو پیاز بزنی به بدن و فرصت پا بده تا یه عربده بکشی. صدای عربده همون لحظه است ولی تا هر وقت که بوی پیاز توی خونه پیچیده باشه، در واقع بوی عربده به مشام می رسه و دیگه کسی جرأت نمی کنه نه بیاره رو حرفت. — والا چی بگم؟ ما که شانس نداشتیم، سال سوم چهارم بودیم که ریز ریز جای خالی رو حس کردیم. توی دانشگاه پس گردنیمون ملس شده بود. حالا خودمونیم، می دونی چند تا « نه » شنیدم واسه همین بی پیازی؟ دورة سربازی نورافکن گردان بودم. اونجا پیاز فراوون بود ولی کلاً کشت پیاز ممنوع! البته من غصه ای نداشتم. تازه همه شده بودن مثل من. ای بابا! بعد از سربازی از این خونه به اون خونه. با دسته گلی، با شیرینی، با وعده و وعید ولی امون از بی پیازی، اینجا می گن بالش می کنن زیر پوست سرت و سطح پس کلّه رو گسترش می دن تا بشه از پیاز اونجا گذاشت اینجا. البته شما که می نویسید به جای اونجا بذارید پس کله، به جای اینجا بنویسید کف کله! البته این آقاهه می گه چون اونجا شما (شما بنویسید پس کله) کلهم قدِّ باریکة کانال جبل الطارق مو داره، یه کمی کشت پیاز برای اینجای شما (شما بنویسید کف کله) واسه همین احتمالاً به جای بالشتک قراره متک زیر پوست پس کلّة بند . لعنت به بی پیازی! — من عمیقاً با پیاز مخالفم. اگر امروز در اینجا آمده ام و دارم لایحة دفاع از خودم را ارائه می دهم، تماماً به خاطر پیاز است و پیش از آن به خاطر پیاز داغ. من یک خانوم وکیل پایه یک خیلی وارد هستم ولی این شوهر بنده انتظار دارد من برایش پیاز داغ درست کنم. یعنی با توجه به آنچه در کتاب آشپزی نوشته است، ابتدا باید پیازها را به روش ساتوری یا کبریتی با یک چاقوی تیز و تمیز روی تخته گوشت خرد کنم، سپس ماهیتابه را روی شعلة کم گاز قرار بدهم. کمی روغن مایع سرخ کردنی درون ماهی تابه بریزم و پیازها را درون روغن خالی کنم. سپس باید بگذارم تا پیازها طلایی شود. خب من از کجا باید بدانم که پیاز طلایی یعنی چه؟ آن وقت این آقای به ظاهر محترم باید زنگ بزند به آتش نشانی تا بیاید ماهیتابة مرا با فرغان به محوطة باز منتقل کند؟ من که کف دستم را بو نکرده ام که پیاز بعد از ده دقیقه طلایی می شود. من خیال می کردم در این فاصله می توانم از وقتم استفاده کنم و کتاب هزار و هشتصد و بیست و چهار صفحه ای قانون پنچرگیری کنار اتوبان را مطاله کنم. تازه آنها توی کتاب می نویسند روی شعلة کم، خب من از کجا بدانم معیار شعله سنجی چیست که مثلاً فلان شعله کم است یا فلان شعله زیاد است؟ به هر حال من امروز علیه پیاز اقامة دعوا می کنم چرا که شوهرم با من به خاطر پیاز داغ دعوا کرده است و پررو پررو به من می گوید تو حتی عرضة پیاز داغ درست کردن را هم نداری! من از همینجا اعلام می کنم که بنده یک خانم وکیل موفق پایه یک هستم و هرگز زیر بار ننگ پیاز داغ درست کردن نمی روم. اصلاً لعنت به هر چه پیاز و پیاز داغ است! — ما با شما دعوا نداریم. خوب یک غلطی کردیم و گفتیم ماشینه پوست پیازیه. به ما هم گفته بودن. ما که کف دستمون رو بو نکرده بودیم که منظور یارو پیاز سفیده نه پیاز قرمز. البته دفعة قبل هم که ازش آمار ماشین نوک مدادی گرفته بودیم، ماشین سبز بود. بعداً فهمیدیم منظورش نوک مداد سبز بوده! حالا کاریه که شده. خدا رو باید شکر کنید که ما دنبال ماشین پوست پیازی یا پوست سفید بودیم و گرنه الان این ماشین شما بود که لخت شده بود و بدون زاپاس و صندلی و سیستم صوتی و آینه تاشوی برقی و کامپیوتر و فرمون گوشة خیابون خوابیده بود! دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 4 پیاپی 216 / 19 اردیبهشت 1388

[[page 25]]

انتهای پیام /*