مجله نوجوان 220 صفحه 16

کد : 137616 | تاریخ : 20/06/1395

شعر دریا قربان ولیئی مثل لبخند صبح زیبا اتفاقی شگرف، رؤیا بود عین هستی- که هرکجا جاریست منتشر در سطوح و ژرفا بود هر شب از عرش میهمانی داشت گرم این دست ماجراها بود با نگاهی که می گذشت از سنگ روبه آفاق، در تماشا بود هر نسیمی که می گذشت از تو زنده می کرد هرچه هرجا بود آذرخش مهیب روشنگر رویدادی بلند بالا بود غم محوی میان چشمش داشت شاید از کوچ زود زهرا بود نام او را از آب پرسیدم مختصر گفت؛ گفت: دریا بود... دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 8 پیاپی 220 / 16 خرداد 1388

[[page 16]]

انتهای پیام /*