مجله نوجوان 227 صفحه 6

کد : 137822 | تاریخ : 20/06/1395

علویین فرمود : « خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد ، انتقام بگیریم ، بلکه برعکس ، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم . » هنگامی که امام به جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل می آمد ، رنگ در چهره هشام باقی نماند . هر لحظه انتظار مرگ را می کشید؛ ولی برخلاف انتظار وی ، امام طبق معمول- که مسلمانی به مسلمانی می رسد- با صدای بلند فرمود : « سلام علیکم » و با او مصافحه کرد و بر حال او ترحم کرده ، به او فرمود :« اگر کمکی از من ساخته است ، حاضرم » پس از این جریان ، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند . (9) قصیده فرزدق در مدح امام سجاد (ع) هشام هرچه کرد خود را به « حجر الاسود » برساند و طبق آداب حج ، آن را لمس کند ، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد . ناچار برگشت و در جای بلند برایش کرسی گذاشتند . او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت . شامیانی که همراهش آمده بودند ، دورش را گرفتند . آنها نیز به تماشای منظره پر ازدحام جمعیت پرداختند . در این میان ، مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزگاران ، او نیز مانند همه یک جامه ساده بیشتر به تن نداشت . آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود . اول رفت و به دور کعبه طواف کرد . بعد با قیافه ای آرام و قدم هایی مطمئن به طرف حجرالاسود آمد . جمعیت با همه ازدحامی که بود ، همین که او را دیدند ، فوراً کوچه داند و او خود را به حجرالاسود نزدیک ساخت . شامیان که این منظره را دیدند ، و قبلاً دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجرالاسود نزدیک کند ، چشم هایشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند . یکی از آنها از خود هشام پرسید : « این شخص کیست ؟ ! » هشام با آنکه کاملا می شناخت که این شخص ، علی بن الحسین زین العابدین است ، خود را به ناشناسی زد و گفت : « نمی شناسم » . در همین وقت ، همام بن غالب ، معروف به « فرزدق » . شاعر زبردست و توانای عرب ، با آنکه به واسطه کار و شغل و هنر مخصوص پیش از هرکس دیگر می بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ کند ، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فوراً گفت : « لکن من او را می شناسم . » و به معرفی ساده قناعت نکرد ، بر روی بلندی ایستاده ، قصیده­ای غرا- که از شاهکارهای ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هیجان که روح شاعر مثل دریا موج بزند ، می تواند چنان سخنی ابداع شود- فی البداهه سرود ، در ضمن اشعارش چنین گفت : « این سخن کسی است که تمام سنگریزه­های سرزمین بطحاء او را می شناسد ، این کعبه او را می شناسد ، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می شناسد . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 15 پیاپی 227 / 3 مرداد 1388

[[page 6]]

انتهای پیام /*