مجله نوجوان 227 صفحه 22

کد : 137838 | تاریخ : 20/06/1395

بزرگان دوست امیرکبیر قهرمان امین صدری میرزا تقی خان امیرکبیر در خانواده ای از طبقات بسیار پایین ایران به دنیا آمد . نام پدرش کربلایی محمد قربان اهل ارک بود . شغل پدرش ابتدا کشاورزی بود و بعد یک آشپز شد و در آخر فقط سرپرست آشپزخانه بود . کار پدرش طوری بود که با خاندان قائم مقام در ارتباط بود و طبیعی بود که پسرش میرزا تقی هم با بچه های خانواده ی قائم مقام دوست شود . این وضع و ارتباط او با آن خاندان در تربیت او بسیار مؤثر بود ، زیرا از یک طرف میرزا تقی خودش از طبقات محروم و پایین اجتماع بود و با روحیات و افکار طبقات محروم ، که همیشه اکثریت مردم را تشکیل می داد ، آشنایی داشت و از طرف دیگر ، با خانواده­هایی در سطح بالا که سررشته­ی امور مملکت و ملت و سیاست ، در آن جا بود رفت و آمد می کرد و خیلی طبیعی بود که او هم از مسائل جاری مملکت اطلاع داشته باشد؛ درنتیجه هم طرز تربیت یک نوکرزاده و آشپز را می دید و هم تربیت یک اشراف زاده و هر دو در او اثر می گذاشتند . هم ناز و نعمت و رفاه و آسایش طبقات ممتاز را از نزدیک می دید و هم درد و رنج و زحمات و محرومیت های طبقات زحمتکش مملکت را به خوبی حس می کرد . هم طرز تفکر بزرگان را زیر نظر داشت و هم روحیات و طرز فکر مردم کوچه و بازار را می دید . و به طور کلی میرزا تقی خان امیرکبیر ، با هوش و استعداد سرشارش ، یک انسان جالب توجه بود که بعدها آثار بسیار مفید و گرانبهایی از خود به یادگار گذاشت . در دوران کودکی ، ناهار و غذای بچه های قائم مقام را برایشان می برد و منتظر می شد تا آن ها غذایشان را بخورند . بعد وارد اتاق می شد و میز غذا را تمیز می کرد و ظرف ها را می شست . موقعی که بچه های قائم مقام درس می خواندند ، از پشت در اطاق ، به سخنان معلم که مشغول درس دادن بود گوش می­داد و هرچه می شنید به خاطر می سپرد و یاد می گرفت . یکی روز قائم مقام خواست تا از بچه هایش درس بپرسد ، اما هر سوالی می پرسید بچه ها جوابی برای آن نداشتند . ولی میرزا تقی خان به همه ی آن سوال های جواب درست می داد . قائم مقام با تعجب پرسید : این ها را از کجا یاد گرفته ای ؟ او با ترس جواب داد : از پشت در اطاق درس یاد گرفته ام . قائم مقام رفت و جایزه ای برای میرزا تقی آورد تا به او بدهد ولی او گریه کنان به قائم مقام گفت به جای جایزه به معلم بگویید که به من هم درس بدهد . قائم مقام از این مسأله خوش حال شد و دستور داد معلم به او هم درس یاد بدهد . پس از چند سال ، میرزا تقی چندین سفر به خارج از کشور کرد . که در تکمیل شخصیت او بسیار مؤثر و مفید بود . یک بار به عنوان منشی و تهیه کننده ی گزارش ، مأمور شد و همراه جمعی ، به ریاست خسرو میرزا در سال 1244 هجری قمری به روسیه رفت و بسیاری از شهرهای روسیه ، کارخانجات ، دانشگاه ها ، بیمارستان ها را بازدید کرد . در این سفر با اسرار دست اول سیاست های استعمارگران آشنا شد و آثار گرانبهایی در خود ذخیره کرد . بازدید از مراکز صنعتی و علمی روسیه و برخورد با آن همه ، ترقی های بزرگ ، در میرزا تقی احساسات خاصی ایجاد کرد و آتشی در درون سینه اش ، برای ایجاد تحوّل در ایران روشن شد و روح حساس و اراده­ی قوی او را تحت تأثیر قرار داد و او را به فکر نجات و ترقی و تکامل کشور انداخت . در سال 1253 ه ق . همراه با هیأتی به ریاست فرهاد میرزا نایب السطنه به ایروان رفت . و این مسافرت ها در او تأثیرهای خوب و مطلوبی به جای گذاشتت . پس از مرگ محمد شاه ، در ششم شوال سال 1253 ه .ق میرزا تقی خان در تبریز بود . ولیعهد هم در تبریز زندگی می کرد . قرار شد ناصرالدین شاه میرزا ولیعهد ، همراه با جمعی از بزرگان ، برای تاجگذاری عازم تهران شوند . در این سفر میرزا تقی خان ، مسئولیت کاروان سلطنتی را به عهده داشت و فرمانی صادر کرد که در مسیر راه ، همراهان شاه حق ندارند به کسی از مردم ظلم کنند و از کسی به زور چیزی بگیرند میرزا تقی خان با انضباط خاص و دقیقی که در مسیر راه به وجود آورده بود لیاقت و توانمندی خود را به خوبی نشان داد . به طوری که ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت خود او را به صدر اعظمی برگزیدند . امیرکبیر وقتی به اطرافیان دستگاه سلطنت نگاه می کرد ، جز ریاکاری ، تملّق ، چابلوسی و دروغ چیز دیگری نمی دید . تعارف های خشک و خالی و چندش آور عده ای دلقک او را رنج می داد . او برای آبادی کشور به افرادی عالم ، متدّین و کار آزموده نیاز داشت . از سوی دیگر اطرافیان شاه و دربار نیز ، از قاطعیت و یک دندگی امیرکبیر به وحشت افتاده بودند . در آن میان مادر ناصر الدین شاه و میراز آقا خان نوری بیش تر از همه ترسیده بودند . چون از بقیه ی درباریان آلوده تر و کثیف تر بودند . با این حال امیرکبیر ظرف چند سال ، کار چندین قرن را انجام داد و با نیروی نبوغ خود دوران تازه ای در تاریخ ایران به وجود آورد . در تاریخ ششصد ساله­ی اخیر ، کشور ایران ، مردی به بزرگواری امیرکبیر به خود ندیده بود . او در این چند سال به خوبی درک کرد که فقر و فساد برای رشد و نمو استعمار بهترین چیز است ، پس با تمامی قدرت برای ریشه کن کردن فقر و فساد کوشش کرد . او فهمید و لمس کرد ، تا روزی که مشکلات علمی و فنی کشور توسط کارشناسان خارجی حل می شود ، مملکت روی استقلال را نخواهد دید و به همین خاطر با یک دنیا شور و شوق ، با تأسیس مدرسه­ی « دارالفنون » اقدام به تربیت چنین افرادی کرد . امیرکبیر معتقد بود که ثروت مملکت باید در خود کشور خرج شود . معادن و ذخائر کشور ، باید توسط متخصصین همین کشور ، دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 15 پیاپی 227 / 3 مرداد 1388

[[page 22]]

انتهای پیام /*